جدول جو
جدول جو

معنی ارطریاس - جستجوی لغت در جدول جو

ارطریاس(اِ رِطْ)
شهری در اوبه که ایرانیان در نخستین جنگ مادی (جنگهای ایران و یونان) آنرا خراب کردند. (490 قبل از میلاد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیونانی عنقود است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به ارطیس-ا ش-ود، ارعام شاه، سخت لاغر شدن و سپس روان شدن آب بینی گوسفند. آب از بینی گوسفند رفتن از سخت لاغر شدن او یا غیر آن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طرس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). نامه ها و کاغذها یا صحیفه ها که محو کرده بر آن نویسند. (آنندراج). و رجوع به طرس شود، تندی گرداگرد حشفه، گوشت گرداگرد ناخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زه بن ناخن. (غیاث اللغات) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) ، طرف رگ ابهر، خاکستر مخلوط به خون که بدان دیگ شکسته را لیسند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اطر، کنارۀ سرخی لب ببروت موی. (مهذب الاسماء) ، چیزی که در درون آن طعام گذارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ارطاس حجاره، موافق شدن و هموار نشستن بعض سنگریزه ها بر بعض دیگر. بعضی سنگریزه بر بعضی موافق شدن. هموار نشستن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
ادریس. دریاس. اذریاس. ثافیسا. ثافیستا. صمغ سداب بری. رجوع به ثافسیا شود
لغت نامه دهخدا
الخادم. لما توفی فلاطن سار (ارسطو) الی ارمیاس الخادم الوالی کان علی اترنوس ثم لما مات هذا الخادم رجع الی اثینس. (عیون الانباء ج 1 ص 54)
لغت نامه دهخدا
کوهی است منفرد در آسیهالصغری بجنوب شهر قیصریه در 38 درجه عرض شمالی و مرتفعترین نقاط آسیهالصغری همین کوه است و از سطح دریا 3841 گز ارتفاع دارد و قلۀ او بتابستان نیز از برف پوشیده است و در قدیم برکان یعنی کوه آتشفشان بوده است و امروز خاموش است و دهانه های بسیار آتشفشانی دارد و در دامنۀ این کوه سنگهای زیبای معدنی برای بنا و چشمه های گواراست که شهر قیصریه را مشروب میسازد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
رجوع به ارطمیاس و ارطاماسیا شود، توانگر شدن. (منتهی الأرب) ، پی هم درخشیدن برق. (منتهی الأرب). پیوسته جستن برق. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیاپی جستن برق
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
جمع واژۀ ارطاه
لغت نامه دهخدا
(اَطَ)
برنجاسف. رجوع به ارطاماسیا شود، وعده بد کردن. (منتهی الأرب) ، لرزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، رسیدن کسی را رعد و برق. (منتهی الأرب) ، غریدن. بارعد شدن آسمان. (تاج المصادر بیهقی) ، لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الأرب) ، ریزان گردیدن: ارعد الکثیب، ریزان گردید تل ریگ. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
بیونانی عنقود است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ارتئاس. مهتر شدن. (تاج المصادر بیهقی). مهتر گردیدن. سری
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
بلغت عبرانی ثافسیا. (تحفۀ حکیم مؤمن) (بحر الجواهر). دریاس. آذریاس. و رجوع به آذریاس و ثافسیا شود، اذفونش. کنت پوآتیه و تولوز، پسر لوئی هشتم. (1221- 1271م.)، اذفونش اول ملقب به جنگجو، پادشاه آراگن و ناوار (1104- 1134م.). وی بسال 1110م. بنام اذفونش هفتم پادشاه کاستیل بود. و رجوع به فهرست الحلل السندسیه ج 2 شود، اذفونش دوم، پادشاه آراگن (1162- 1196م.). ورجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 58 شود، اذفونش سوم، ملقب به محتشم، پادشاه آراگن (1285- 1291م.). و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 60 شود، اذفونش چهارم، ملقب به سلیم دل، پادشاه آراگن (1327- 1336م.)، اذفونش پنجم، ملقب بحکیم یا کبیر، پادشاه آراگن بسال 1416م. وی ناپل را تصرف کرد و بدانجا بسال 1458م. درگذشت. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 358، 421، 423 و 469 شود، اذفونش اول، مؤسس سلطنت پرتقال بسال 1139 و متوفی بسال 1185م، اذفونش دوم، پادشاه پرتقال (1211- 1223م.). وی مغاربه (مر) را در الکازاردسال شکست داد، اذفونش سوم، پادشاه پرتقال (1248- 1279م.). وی آلگارو [شاید الغرب] را فتح کرد، اذفونش چهارم ملقب بشجاع، پادشاه پرتقال (1325- 1357م.) .وی طریف را متصرف گردید (1340)، اذفونش پنجم، ملقب به افریقائی، پادشاه پرتقال (1438- 1481م.). سپاهیان وی در افریقا و کاستیل بجنگ پرداختند. در زمان وی، پرتقالیان غینا (گینه) را کشف کردند. وی کتاب خانه ک ایمبر راتأسیس کرد، اذفونش ششم، پادشاه کاستیل. و سید در زمان او میزیست (1065- 1109م.). رجوع به فهرست حلل السندسیه جزءاول و جزء دوم اذفونش السادس شود، اذفونش هفتم، پادشاه کاستیل. در زمان او نظام القنطره برقرار شد. (1126- 1157) .رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 220 شود، اذفونش هشتم، ملقب بنجیب و نیک، پادشاه کاستیل (1158- 1214م.). وی مرها را [مغاربه را] در ناواس دتلزا (1212) مغلوب کرد. و رجوع به حلل السندسیه جزء اول ص 330 و جزء دوم ص 48 شود، اذفونش نهم. رجوع بحلل السندسیه ج 2 ص 52 و 62 شود، اذفونش دهم، ملقب بخردمند، پادشاه کاستیل. وی پادشاهی منورالفکر بود و موجد برخی اعمال رصدی و قانون مدونی است (1252- 1284)، اذفونش یازدهم، پادشاه کاستیل (1312- 1350م.). وی مرها را [مغاربه را] در طریف مغلوب کرد (1340)، اذفونش دوازدهم پسر ایزابل دوم، متولد در مجریط (مادرید) بسال 1857 و متوفی بسال 1885م. پادشاه اسپانی (1874- 1885م.)، اذفونش سیزدهم، پسر اذفونش دوازدهم که پس از وفات پدر در مجریط بسال 1886 متولد شد و بسال 1941م. درگذشت. وی تحت قیمومت مادر خود مسماه به ماری کریستین تا سال 1902م. سلطنت کرد و در 1931 از سلطنت کناره گرفت. و بسال 1906 باویکتریا اژنیا از اهل باتنبرگ ازدواج کرد. درزمان سلطنت وی اسپانیا بر مراکش شمالی تسلط یافت
لغت نامه دهخدا
به معنی رهاننده، معجون کاکنج. (از بحر الجواهر) (به معنای رهایی بخش) معجون کاکنج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بیونانی سنگ مرمر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
بلغت رومی بوی مادران را گویند و چون آنرا در خانه بگسترند جمیع گزندگان بگریزند و آنرا ارطاماسیا و ارطمسا نیز خوانند بحذف تحتانی. (برهان قاطع). رجوع به ارطاماسیا شود
لغت نامه دهخدا
ثافسیاو تفسیا نیز گویند و اهل مغرب دریاس گویند. (اختیارات بدیعی). رجوع به آذریاس و ادریاس و ثافسیا شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رُ)
شهری از روم قدیم. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 17 س 6 و 27شود. امروزه طریاس حصارلیق نامیده میشود، و در آسیای صغیر به مسافت یک هزار گز از کنار دریا آثار آن موجود است. جنگ ده سالۀ با یونان که موضوع اشعار رزمی هومر میباشد معروف است. (یسنا پورداود ص 92 حاشیۀ 1). و رجوع به تروا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطراس
تصویر اطراس
جمع طرس، نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار