ابوحاتم. تابعی است. مفهوم تابعی در میان مسلمانان به کسانی اطلاق می شود که در زمان حیات پیامبر (ص) زنده بودند، اما موفق به ملاقات او نشدند و به جای آن با صحابه دیدار کردند. تابعین یکی از پایه های مهم در علم حدیث و تفسیر قرآن هستند. به واسطه آنان، سنت پیامبر و سخنان صحابه به نسل های بعدی منتقل شد. تابعین دارای طبقات مختلفی هستند که هر کدام نقش خاصی در تاریخ اسلام ایفا کرده اند. ابن المنذر بن الاسود الحمصی السکونی مکنی به ابوعدی. محدث است. و در سنۀ 162 هجری قمری درگذشته است. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 44 و سیرهعمر بن عبدالعزیز ص 62 و 192 و المصاحف ص 833 شود
ابوحاتم. تابعی است. مفهوم تابعی در میان مسلمانان به کسانی اطلاق می شود که در زمان حیات پیامبر (ص) زنده بودند، اما موفق به ملاقات او نشدند و به جای آن با صحابه دیدار کردند. تابعین یکی از پایه های مهم در علم حدیث و تفسیر قرآن هستند. به واسطه آنان، سنت پیامبر و سخنان صحابه به نسل های بعدی منتقل شد. تابعین دارای طبقات مختلفی هستند که هر کدام نقش خاصی در تاریخ اسلام ایفا کرده اند. ابن المنذر بن الاسود الحمصی السکونی مکنی به ابوعدی. محدث است. و در سنۀ 162 هجری قمری درگذشته است. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 44 و سیرهعمر بن عبدالعزیز ص 62 و 192 و المصاحف ص 833 شود
نام آبی از بنی ضباب که در دارهالخنزرین بیرون آید. ابوزید گوید که ازحمی ضریه خارج شود و بمسافت سه شب در جهت وزش باد جنوب از خارج حمی راه پیماید سپس وارد آبهای ضباب گردد و از جملۀ آن آبها، ارطاه است. (معجم البلدان) ، ارطخشاست الطویل الید، اردشیر درازدست
نام آبی از بنی ضباب که در دارهالخنزرین بیرون آید. ابوزید گوید که ازحمی ضریه خارج شود و بمسافت سه شب در جهت وزش باد جنوب از خارج حمی راه پیماید سپس وارد آبهای ضباب گردد و از جملۀ آن آبها، ارطاه است. (معجم البلدان) ، ارطخشاست الطویل الید، اردشیر درازدست
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : ارطّی فان ّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : اَرِطّی فان َّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).
اراطستانس. اراطسنس. منجم و عالم ریاضی یونانی (276- 194 قبل از میلاد). وی در شهری از شهرهای افریقا متولد شد و در اسکندریه و اثینه اخذ علم کرد و اوست که در سال 250 قبل از میلاد میل کلی را 23 درجه و 46 دقیقه استخراج کرد و فاصله زمین را از آفتاب و ابعاد و قوس یک درجۀ نصف النهار زمین را معین کرد. جالینوس از رصد وی نقل کند. وی بهشتادسالگی خود را بگرسنگی بکشت:... او را مسلسله خوانند ای بزنجیر بسته. و او چون زنی است ایستاده... اراطس آنک این صورتها را کرده است، این زنجیر به دو دست او همی درکند، تا چون آویخته ای باشد بدان. (التفهیم ص 93). والدلیل علیه ما ذکره جالینوس فی کتاب البرهان من رصد اراطستانس.. (کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر للبیرونی چ حیدرآباد دکن بسال 1300 هجری قمری) ، شهر قدیم ایطالیا (لوکانی) ، که پیروس رومیان را بدانجا مغلوب کرد. (سال 280 قبل از میلاد)
اِراطُسْتانِس. اِراطُسْنِس. منجم و عالم ریاضی یونانی (276- 194 قبل از میلاد). وی در شهری از شهرهای افریقا متولد شد و در اسکندریه و اثینه اخذ علم کرد و اوست که در سال 250 قبل از میلاد میل کلی را 23 درجه و 46 دقیقه استخراج کرد و فاصله زمین را از آفتاب و ابعاد و قوس یک درجۀ نصف النهار زمین را معین کرد. جالینوس از رصد وی نقل کند. وی بهشتادسالگی خود را بگرسنگی بکشت:... او را مسلسله خوانند اَی بزنجیر بسته. و او چون زنی است ایستاده... اراطس آنک این صورتها را کرده است، این زنجیر به دو دست او همی درکند، تا چون آویخته ای باشد بدان. (التفهیم ص 93). والدلیل علیه ما ذکره جالینوس فی کتاب البرهان من رصد اراطستانس.. (کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر للبیرونی چ حیدرآباد دکن بسال 1300 هجری قمری) ، شهر قدیم ایطالیا (لوکانی) ، که پیروس رومیان را بدانجا مغلوب کرد. (سال 280 قبل از میلاد)
پرطاس. نام شهری است از ولایت ترکستان، گویند روباه آنجا پوست خوب میدارد. (برهان). یک قسمت از مملکت روس قدیم است. ناحیه ایست در ترکستان، مشرق و جنوبش. (حاشیۀ دیوان نظامی). غوز است و مغربش رود آتل و شمالش ناحیت بجناک و مردمان وی مسلمانند و ایشان را زبانی است خاصه و پادشاه را مس (میس) خوانند. و خداوند خیمه و خرگاهند و ایشان سه گروهند، بهضولا، اشکل، بلکار و همه با یکدیگر بحرب اند و چون دشمن پدید آید با یکدیگر یار باشند. (حدود العالم). در معجم البلدان آمده که برطاس ارض خزر است. رجوع به معجم البلدان شود: نخستین که بنهاد گنج عروس ز چین و ز برطاس و از هند و روس. فردوسی. ز برطاس و از چین سپه راندیم سپهبد بهر جای بنشاندیم. فردوسی. ز برطاس والان و خزران گروه برانگیخت سیلی چو دریا و کوه. نظامی. وگر گرگ برطاس را نشکرم ز برطاسی روس روبه ترم. نظامی.
پرطاس. نام شهری است از ولایت ترکستان، گویند روباه آنجا پوست خوب میدارد. (برهان). یک قسمت از مملکت روس قدیم است. ناحیه ایست در ترکستان، مشرق و جنوبش. (حاشیۀ دیوان نظامی). غوز است و مغربش رود آتل و شمالش ناحیت بجناک و مردمان وی مسلمانند و ایشان را زبانی است خاصه و پادشاه را مس (میس) خوانند. و خداوند خیمه و خرگاهند و ایشان سه گروهند، بهضولا، اشکل، بلکار و همه با یکدیگر بحرب اند و چون دشمن پدید آید با یکدیگر یار باشند. (حدود العالم). در معجم البلدان آمده که برطاس ارض خزر است. رجوع به معجم البلدان شود: نخستین که بنهاد گنج عروس ز چین و ز برطاس و از هند و روس. فردوسی. ز برطاس و از چین سپه راندیم سپهبد بهر جای بنشاندیم. فردوسی. ز برطاس والان و خزران گروه برانگیخت سیلی چو دریا و کوه. نظامی. وگر گرگ برطاس را نشکرم ز برطاسی روس روبه ترم. نظامی.
جنسی از موئینه باشد همچو سنجاب و قاقم و بضم اول هم آمده است. (تتمۀ برهان). جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند. نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس پیدا شود. (غیاث اللغات). رجوع به فقرۀ قبل شود
جنسی از موئینه باشد همچو سنجاب و قاقم و بضم اول هم آمده است. (تتمۀ برهان). جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند. نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس پیدا شود. (غیاث اللغات). رجوع به فقرۀ قبل شود
نام ولایتی است ازحدود روس... برطاس. و در قاموس نوشته: نام قومی است که رنگ موشان سرخ باشد. (غیاث اللغات) : دگر گرگ پرطاس را نشکرم ز پرطاسی روس روبه ترم. نظامی. رجوع به برطاس شود
نام ولایتی است ازحدود روس... برطاس. و در قاموس نوشته: نام قومی است که رنگ موشان سرخ باشد. (غیاث اللغات) : دگر گرگ پرطاس را نشکرم ز پرطاسی روس روبه ترم. نظامی. رجوع به برطاس شود