جدول جو
جدول جو

معنی ارشق - جستجوی لغت در جدول جو

ارشق(اَ شَ)
کوهی است بزمین موقان از نواحی آذربایجان نزدیک بذّ. شهر بابک خرّمی. (معجم البلدان). موضعی است بمغرب طالش
لغت نامه دهخدا
ارشق(اَ شَ)
نعت تفضیلی از رشاقت. خوش قامت تر. زیبااندام تر. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
ارشق
خوش اندام تر راست بالاتر
تصویری از ارشق
تصویر ارشق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشا
تصویر ارشا
(دخترانه)
از نام های ایران باستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشز
تصویر ارشز
(پسرانه)
نام سردار اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشن
تصویر ارشن
(پسرانه)
اسب نر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
(پسرانه)
اشک، نام مؤسس سلسله اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارقش
تصویر ارقش
دارای خال های سیاه و سفید، ویژگی انسان یا حیوانی که خال های سیاه و سفید داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
رشک، حسد، غیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشا
تصویر ارشا
رشوه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
مرد، نرینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
بزرگ تر، برومندتر مثلاً پسر ارشد، کسی که در میان همگنان خود دارای درجه و مقام بالاتر است مثلاً مقام ارشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرشق
تصویر عرشق
گل سرخ هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشق
تصویر راشق
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقش
تصویر ارقش
فهمیده، چیزفهم، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشاق
تصویر ارشاق
تیزنگریستن، تیرانداختن، گردن دراز کردن، آشکارساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشم
تصویر ارشم
سیاه نگاره، نکوهیده و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
رشک غیرت، حسد حسادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
رشید تر، راه راست، یابنده تر، برشد تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراق
تصویر اراق
انگل (آفت)، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
دول را ریسمان بستن (دول دلو تازی شده)، پاره دادن پارک دادن (پارک رشوه)، شیردادن رشوه دادن پول دادن یا هدیه دادن بکسی برای اجرای منظوری خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتق
تصویر ارتق
تاجر بازرگان، شریک انباز مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقش
تصویر ارقش
((اَ قَ))
دارای خال های سیاه و سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
((اَ رَ))
رشک، غیرت، حسد، حسادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
((اَ شَ))
بزرگتر، مسن تر
اولاد ارشد: فرزند بزرگ تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروق
تصویر اروق
اروغ، اوروغ، اوروق، خانواده، دودمان، خویشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
بزرگتر، فرازین، ارجمند، برتر، سرآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
Senior
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
старший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
senior, Senior
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
старший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
starszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
高级的 , 高级
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
sênior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
senior, anziano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی