واحد اندازه گیری طول، تقریباً برابر با نیم متر که بر مبنای فاصلۀ سر انگشت میانۀ دست تا آرنج اندازه گیری می شد، ذراع، برای مثال به کف ماروش نیزۀ ده ارش / ز خون عدو یافته پرورش (هاتفی- مجمع الفرس - ارش)
واحد اندازه گیری طول، تقریباً برابر با نیم متر که بر مبنای فاصلۀ سر انگشتِ میانۀ دست تا آرنج اندازه گیری می شد، ذِراع، برای مِثال به کف ماروش نیزۀ ده ارش / ز خون عدو یافته پرورش (هاتفی- مجمع الفرس - ارش)
یوهان ساموئل. دانشمند کتاب شناس آلمانی، متولد در گرس گل گ بسال 1766 میلادی و متوفی در هال به سال 1828 میلادی او راست: فهرست همه روزنامه ها و مجموعه های آلمانی در باب جغرافی، تاریخ و علوم علی الاطلاق (1790-1792م.) و مجموعۀ اطلاعات ادبی، و آن خلاصه ای است از مؤلفات ادبی در مدت پانزده سال (1785-1800م.) و هم بیاری گروبر دائرهالمعارفی تألیف کرده است
یوهان ساموئل. دانشمند کتاب شناس آلمانی، متولد در گرُس گل ُگ ُ بسال 1766 میلادی و متوفی در هال به سال 1828 میلادی او راست: فهرست همه روزنامه ها و مجموعه های آلمانی در باب جغرافی، تاریخ و علوم علی الاطلاق (1790-1792م.) و مجموعۀ اطلاعات ادبی، و آن خلاصه ای است از مؤلفات ادبی در مدت پانزده سال (1785-1800م.) و هم بیاری گروبِر دائرهالمعارفی تألیف کرده است
از آرنج تا سر انگشتان. (غیاث اللغات) (جهانگیری). آرش. باع. قولاج. قلاج. باز. بوع. رش. شاهرش. و آن مقداری باشد معین از سر انگشت میانین یک دست تا سر انگشت میانین دستی دیگر چون کسی دستها را از هم گشاده دارد.
از آرنج تا سر انگشتان. (غیاث اللغات) (جهانگیری). آرش. باع. قولاج. قلاج. باز. بَوع. رش. شاهرش. و آن مقداری باشد معین از سر انگشت میانین یک دست تا سر انگشت میانین دستی دیگر چون کسی دستها را از هم گشاده دارد.
دیه. پاداش. کیفر. دیۀ جراحت. دیت جراحت. (غیاث اللغات). تاوان زخمها. (دستور). آنچه واجب آید در جراحت. (مهذب الاسماء) : ارش خدش، دیۀ خراش. ارش جنایت، دیۀ آن. ج، اروش. هو بدل ما دون النفس من الاطراف و قد یطلق علی بدل النفس و حکومه العدل و یجی ٔ فی لفظ الدیه. (کشاف اصطلاحات الفنون) : ناصرالدین این بشارت به ابوعلی بنوشت که مراد حاصل گشت و ملک عفو فرمود و از کرده و گفتۀ وی درگذشت برقرار پانزده هزار بار درم که بحکم غرامت گناه و ارش جنایت به سه نجم بخزانه رساند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 132). سلطان چون بدان نواحی رسید... شهری که مسکن و متوطن ایشان بود در حصار گرفت و بقهر بستد و همه را بعذبات عذاب تأدیب کرد و بیست هزار بار هزار درم به ارش عصیان و فدیۀ عدوان وجزیۀ طغیان بر گردن ایشان نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). و اگر از این جهت غباری بر حاشیۀ خاطر شریف نشست، ارش آن جنایت را ملتزم شوم و غرامت این بیخردگی بدهم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 239).
دیه. پاداش. کیفر. دیۀ جراحت. دیت جراحت. (غیاث اللغات). تاوان زخمها. (دستور). آنچه واجب آید در جراحت. (مهذب الاسماء) : اَرش ِ خَدش، دیۀ خراش. ارش جنایت، دیۀ آن. ج، اُروش. هو بدل ما دون النفس من الاطراف و قد یطلق علی بدل النفس و حکومه العدل و یجی ٔ فی لفظ الدیه. (کشاف اصطلاحات الفنون) : ناصرالدین این بشارت به ابوعلی بنوشت که مراد حاصل گشت و ملک عفو فرمود و از کرده و گفتۀ وی درگذشت برقرار پانزده هزار بار درم که بحکم غرامت گناه و ارش جنایت به سه نجم بخزانه رساند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 132). سلطان چون بدان نواحی رسید... شهری که مسکن و متوطن ایشان بود در حصار گرفت و بقهر بستد و همه را بعذبات عذاب تأدیب کرد و بیست هزار بار هزار درم به ارش عصیان و فدیۀ عدوان وجزیۀ طغیان بر گردن ایشان نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). و اگر از این جهت غباری بر حاشیۀ خاطر شریف نشست، ارش آن جنایت را ملتزم شوم و غرامت این بیخردگی بدهم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 239).
از آرنج تا سر انگشت. ساعد. (جهانگیری). از سر انگشتان باشد تا آرنج. (برهان). باز. (مؤید الفضلاء). ذراع. رش: الساعد، ارش دست. (ملخص اللغات، حسن خطیب کرمانی). ساعدٌ فعم، ارشی فربه. (دهار) : دیو اهریمن، آذر است آتش ساعدینند هر دو ارش و ارش. صاحب فرهنگ منظومه (از جهانگیری).
از آرنج تا سر انگشت. ساعد. (جهانگیری). از سر انگشتان باشد تا آرنج. (برهان). باز. (مؤید الفضلاء). ذراع. رش: الساعد، اَرش دست. (ملخص اللغات، حسن خطیب کرمانی). ساعدٌ فعم، اَرشی فربه. (دهار) : دیو اهریمن، آذر است آتش ساعدینند هر دو اَرش و اَرَش. صاحب فرهنگ منظومه (از جهانگیری).