جدول جو
جدول جو

معنی ارسطو - جستجوی لغت در جدول جو

ارسطو(پسرانه)
ارسطو طالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند
تصویری از ارسطو
تصویر ارسطو
فرهنگ نامهای ایرانی
ارسطو(اَ رِ)
در نساجی، نسیجی برای روپوش چادرها و کالاها. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ارسطو(اَ رِ)
نام دوائی است که آنرا زراوند گویند چه ارسطولوجیا زراوند طویل است و لوجیا به معنی طویل باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به زراوند و ارسطولوخیا شود
لغت نامه دهخدا
ارسطو
حکیم مشهور یونانی
تصویری از ارسطو
تصویر ارسطو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ قی یا تِ اَ رِ / رَ)
حکمت عملی ارسطو. مقابل حکمت نظری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ ؟)
از فارابی، شاید مصحف ارسطوخنس. فیلسوف و موسیقی دان یونانی، متولد در تارانت در حدود 350 قبل از میلاد وی تلمیذ اریست بود و بتقلید سوئیداس 453 تألیف کرد که از آن میان فقط ((ایقاعات)) قدیمترین بحث موسیقی تا کنون شناخته شده و نیز قطعه ای در باب ((وزن)) بما رسیده است. بنظر میرسد که وی منکر بقای عقل فعال بود. او را متهم کرده اند که به ارسطو و افلاطون و سقراط تهمت هائی شرم آور زده است، چه ارسطو تئوفرسطس را بر وی ترجیح داده بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
محبوب، شخص عیسوی ارسطوس، قرنتسی که ایشک آقاسی یعنی ناظر یا صندوقدار بود و بواسطۀ دوستی که با پولس (حواری) داشت وی را بدرقه کرد و با تیماتاوس به مقدونیه رفت. (کتاب اعمال رسولان 19:22). و در هنگام نامه نوشتن پولس برومیان، او در قرنتس بود. (رسالۀ رومیان 16:23). و در همانجا توقف کرد در حالی که پولس در روم به اسیری برده شد. (کتاب دوم تیموتاوس 4:20) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
بیونانی بمعنی فاضلهالنفساست و آن زراوند طویل است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). زراوند. شجرۀ رستم. مسمقار. مسهقوره. مسمقران و این کلمه در تذکرۀ ضریر انطاکی ((ارسطولوجیا)) آمده و گوید زراوند طویل است.
و رجوع به آرسطولوخیا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ نِ)
یکی از اوصیای ارسطو. (عیون الانباء ج 1 ص 60) (تاریخ الحکمای قفطی ص 32) (الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
حکیمی است رومی شاگرد افلاطون، او وزیر اسکندر کبیر بود و معلم اول گویندش. نوشتن رااو بهم رسانید. (برهان قاطع). رجوع به ارسطو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بلغت رومی، به معنی ارسط باشد که معلم اول باشد. (برهان). نام حکیمی که او را ارسطاطالیس گویند. (مؤید الفضلاء). رجوع به ارسطو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
نبات بزرالبنج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بنج. (اختیارات بدیعی) (بحر الجواهر). بنگ
لغت نامه دهخدا
کتابی بدین نام ابن الندیم به افلاطون نسبت میدهد. (الفهرست چ مصر ص 344) - انتهی. و در فهرست کتب ارسطو دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ طُ)
از فلاسفۀ طبیعیین روم و او راست: کتاب النفس. (الفهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی ص 59)
لغت نامه دهخدا
طائفه ای از ایل بچاقچی، از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 100 خانوار است. و سردسیر آنان شریف آباد پل بورس و گرمسیر اوادز میباشد
لغت نامه دهخدا
بیونانی نبات بزرالبنج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
از علمای یونان تلمیذ افلاطون. (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک ص 24 س 6)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
منجم و معلم بطلمیوس بدلّس پادشاه (از بطالسه). (تاریخ الحکمای قفطی ص 99) ، نامی از نامهای ترکی. و گاه این نام با کلمه دیگر مرکب باشد چون الب ارسلان، قزل ارسلان، قره ارسلان و غیره:
از توام تهدید کردی هر زمان
بینمت در دست محمودارسلان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
شراب غلیظی است که از خمر و ادویۀ حاره ترتیب کنند، قوی تر از خمر و مقوی احشاء بارده است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معجونی است که اعضاء تنفس را نافع است
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
پدر افلاطون حکیم مشهور یونانی. (تاریخ الحکمای قفطی ص 17 س 2 و ص 18 س 14 و ص 19 س 1). و رجوع به ارسطن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارسطولوخیا
تصویر ارسطولوخیا
یونانی تازی شده از گیاهان زراوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسطو
تصویر فرسطو
((فَ رَ))
قپان
فرهنگ فارسی معین
آسیاب، در سانسکریت آسن aasan آمده است
فرهنگ گویش مازندرانی