- ارسخ
- ثابت تر، استوارتر، پای بر جاتر
معنی ارسخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
شیر شیردرنده اسد، مرد شجاع دلیر، نامی از نامهای خاص ترکی است
پایدار کردن استوارکردن
اشک آب چشم اشک چشم دمع
خشکه پوست خشک
استوار
برقرار، استوار، پای برجا، ثابت
بد مزه، مزه ندارد
کثیف تر و چرکین تر
چرکین شدن
ثابت، برقرار، پابرجا، استوار، پایدار
مربوط به روسیه، تهیه شده در روسیه، روسی، نوعی کفش پاشنه دار مردانه یا زنانه، نوعی در یا پنجره با شیشه های مشبک رنگی که رو به حیاط باز می شد
ارس، سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
واحد اندازه گیری مسافت، تقریباً برابر با ۶ کیلومتر
فرسنگ، آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود، قریب شش کیلومتر
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد
اشک، مایعی که از ترشح غده های اشکی حاصل می شود و چشم را مرطوب نگه می دارد و در حال گریستن از چشم فرومی ریزد برای مثال ز آهم بود یک شراره درخش / ارس بود ارس مرا مایه بخش (فرید الدهر- مجمع الفرس - ارس)
روسیه، از مردم روسیه، روسی
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد، تناسخ
((اُ))
فرهنگ فارسی معین
نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه جنگل های مرطوب پراکنده اند، ارسا، ارجه
اشک، آب چشم