ارس، سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
اُرس، سَروِ کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عَرعَر، اَبهَل، وُهل، ارجا، مای مَرز
پادشاه هخامنشی. اسم او را چنین نوشته اند: دیودور، سترابون و آریّان، ارسس و پلوتارک، اآرسس. در قانون بطلمیوس آرگس، که مصحف ارسس است. اوسویوس ارسس اخی. از نویسندگان قرون اسلامی ابن عبری، ارسس بن اوخوس. ابوریحان بیرونی، در آثارالباقیه ارسس بن اخس و در ص 89 چیزی شبیه به فسرون یا فترون. اپر، عالم فرانسوی گمان کرده که اسم او بپارسی قدیم هوورشه بوده. اگر اسمی را که پلوتارک ذکر کرده، صحیح بدانیم نظر بقاعده تصحیف اسامی ایرانی در زبان یونانی، ظن غالب این است که این حدس صحیح باشد. در داستانهای ما اسم این شاه فراموش شده و بنابراین از نویسندگان قرون اسلامی، آنهائی که از مدارک شرقی متابعت کرده اند، اسم او را ذکر نکرده اند. نسب: موافق گفتۀ دیودور او پسر اردشیر سوم ((اخس)) بوده. اسم مادر او را بعض مورخین آتس سا نوشته اند، ولی محققاً معلوم نیست، زیرا از زنان اردشیر سوم دو کس معروف اند، یکی آتس سا و دیگری دختر اخا. اخا خواهر اردشیر بود و اسم دختر او هم معلوم نیست. کشته شدن او: دیودور راجع به این شاه چنین نوشته (کتاب 17، بند 5) : پس از فوت اردشیر باگواس خواجه، کوچکترین پسر او را که ارسس نام داشت، بتخت نشانید و برادران اردشیر را کشت تاشاه جدید با آنها معاشر نبوده کاملاً در تحت اطاعت خواجۀ مزبور باشد (این گفتۀ مورخ مذکور نظری را که راجع بجهت قتل اردشیر اظهار کردیم، تأیید میکند). ارسس پس از آنکه از جنایت های باگواس آگاه شد، از او تنفر یافته درصدد برآمد که او را بکشد، ولی خواجه پیش دستی کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانید (336قبل از میلاد). پس از آن در دودمان هخامنشی کسی نبود که بترتیب طبیعی بر تخت نشیند، زیرا خواجه تقریباً تمام برادران جوان اردشیر را هم کشته بود. بنابراین باگواس داریوش را، که پسر آرسان آرسانس و نوۀ استانس (پسر داریوش دوم) بود، بتخت نشانید (336 قبل از میلاد). از وقایع سلطنت ارسس (338- 336 قبل از میلاد) آگاهی نداریم و نیز نمیدانیم چگونه شاهی بوده و چه صفاتی داشته. از تاریخ وقایع هم این قدر برمی آید که در زمان او (یعنی بهار 336 قبل از میلاد) قشون مقدونی برای دفعۀ اولی به آسیا ورود کرد. شرح این واقعه در جای خود بیاید. عجالهًهم این قدر گوئیم که مقدونیها پیشرفتهائی حاصل کردند، ولی چون خبر کشته شدن فیلیپ پدر اسکندر رسید، پارمن ین سردار مقدونی از آسیا به مقدونیه برگشت و مم نن برادر من تور، که پس از مرگ او فرماندۀ قشون ایران در صفحات دریائی بود، مقدونیها را عقب نشانده، تمام جاهائی را که تصرف کرده بودند، از آنها بازستاند. چنین بنظر می آید که با وجود این احوال آبیدوس در تصرف مقدونیها مانده بود. اگرچنین بوده، باید گفت که مقدونیها با حفظ این محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهیل کرده اند. (ایران باستان صص 1186-1187). و نیز رجوع به ص 1164، 1184، 1324 شود
پادشاه هخامنشی. اسم او را چنین نوشته اند: دیودور، سترابون و آریّان، ارسس و پلوتارک، اُآرسس. در قانون بطلمیوس آرُگس، که مصحف ارسس است. اوْسویوس ارْسِس اُخی. از نویسندگان قرون اسلامی ابن عبری، ارسس بن اوخوس. ابوریحان بیرونی، در آثارالباقیه ارسس بن اُخس و در ص 89 چیزی شبیه به فسرون یا فترون. اُپر، عالم فرانسوی گمان کرده که اسم او بپارسی قدیم هووَرشه بوده. اگر اسمی را که پلوتارک ذکر کرده، صحیح بدانیم نظر بقاعده تصحیف اسامی ایرانی در زبان یونانی، ظن غالب این است که این حدس صحیح باشد. در داستانهای ما اسم این شاه فراموش شده و بنابراین از نویسندگان قرون اسلامی، آنهائی که از مدارک شرقی متابعت کرده اند، اسم او را ذکر نکرده اند. نسب: موافق گفتۀ دیودور او پسر اردشیر سوم ((اُخس)) بوده. اسم مادر او را بعض مورخین آتُس سا نوشته اند، ولی محققاً معلوم نیست، زیرا از زنان اردشیر سوم دو کس معروف اند، یکی آتس سا و دیگری دختر اُخا. اُخا خواهر اردشیر بود و اسم دختر او هم معلوم نیست. کشته شدن او: دیودور راجع به این شاه چنین نوشته (کتاب 17، بند 5) : پس از فوت اردشیر باگواس خواجه، کوچکترین پسر او را که ارسس نام داشت، بتخت نشانید و برادران اردشیر را کشت تاشاه جدید با آنها معاشر نبوده کاملاً در تحت اطاعت خواجۀ مزبور باشد (این گفتۀ مورخ مذکور نظری را که راجع بجهت قتل اردشیر اظهار کردیم، تأیید میکند). ارسس پس از آنکه از جنایت های باگواس آگاه شد، از او تنفر یافته درصدد برآمد که او را بکشد، ولی خواجه پیش دستی کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانید (336قبل از میلاد). پس از آن در دودمان هخامنشی کسی نبود که بترتیب طبیعی بر تخت نشیند، زیرا خواجه تقریباً تمام برادران جوان اردشیر را هم کشته بود. بنابراین باگواس داریوش را، که پسر آرسان آرسانس و نوۀ اُستانس (پسر داریوش دوم) بود، بتخت نشانید (336 قبل از میلاد). از وقایع سلطنت ارسس (338- 336 قبل از میلاد) آگاهی نداریم و نیز نمیدانیم چگونه شاهی بوده و چه صفاتی داشته. از تاریخ وقایع هم این قدر برمی آید که در زمان او (یعنی بهار 336 قبل از میلاد) قشون مقدونی برای دفعۀ اولی به آسیا ورود کرد. شرح این واقعه در جای خود بیاید. عجالهًهم این قدر گوئیم که مقدونیها پیشرفتهائی حاصل کردند، ولی چون خبر کشته شدن فیلیپ پدر اسکندر رسید، پارمِن ین سردار مقدونی از آسیا به مقدونیه برگشت و مم نن برادر مِن تور، که پس از مرگ او فرماندۀ قشون ایران در صفحات دریائی بود، مقدونیها را عقب نشانده، تمام جاهائی را که تصرف کرده بودند، از آنها بازستاند. چنین بنظر می آید که با وجود این احوال آبیدوس در تصرف مقدونیها مانده بود. اگرچنین بوده، باید گفت که مقدونیها با حفظ این محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهیل کرده اند. (ایران باستان صص 1186-1187). و نیز رجوع به ص 1164، 1184، 1324 شود
پسر آگاممنن و کلی تامنسترا. چون کلی تامنسترا آگاممنن را بکشت، ارست را خواهر وی الکتر از وطن دور کرد تا آنگاه که بزرگ شود، به انتقام پدر برخیزد. ارست چون بسن رشد رسید بوطن بازگشت و مادر را به انتقام خون پدر بکشت و سرانجام بپادشاهی آرگس و لاسه دمن نائل آمد و در نودسالگی ماری او را بگزید و هلاک ساخت. (فرهنگ تمدن قدیم)
پسر آگاممنن و کلی تامنسترا. چون کلی تامنسترا آگاممنن را بکشت، ارست را خواهر وی الکتر از وطن دور کرد تا آنگاه که بزرگ شود، به انتقام پدر برخیزد. ارست چون بسن رشد رسید بوطن بازگشت و مادر را به انتقام خون پدر بکشت و سرانجام بپادشاهی آرگُس و لاسِه دِمُن نائل آمد و در نودسالگی ماری او را بگزید و هلاک ساخت. (فرهنگ تمدن قدیم)
نعت تفضیلی از رسوب. ته نشین تر: و بالجمله، فافضل العود ارسبه فی الماء و الطافی عدیم الحیاه و الروح ردی ّ. (ابن البیطار). - امثال: ارسب من حجاره، الرسوب ضدّ الطفو، ای اثبت تحت الماء. (مجمع الامثال میدانی)
نعت تفضیلی از رسوب. ته نشین تر: و بالجمله، فافضل العود ارسبه فی الماء و الطافی عدیم الحیاه و الروح ردی ّ. (ابن البیطار). - امثال: اَرسب ُ من حجاره، الرسوب ضدّ الطفو، ای اثبت تحت الماء. (مجمع الامثال میدانی)
بیخ سوسن آسمان گونست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ایرسا. بیخ قسمی از سوسن کبود برّی. (تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل سوسن). ریشه سوسن آسمان گون. ریشه زنبق کبود، پسر داریوش (بزرگ) از آرتیس تن دختر کوروش. وی در عصر خشایارشا زمانی رئیس میکیان بود. (ایران باستان ص 733). در زمان دیگر فرماندۀ اعراب و حبشیانی که بالای مصر سکنی داشتند. (ایران باستان ص 734) ، پسر ارته باذ که با پدر و دو برادر خود آنگاه که اسکندربگرگان شد، نزد او رفتند. (ایران باستان ص 1641)
بیخ سوسن آسمان گونست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ایرسا. بیخ قسمی از سوسن کبود برّی. (تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل سوسن). ریشه سوسن آسمان گون. ریشه زنبق کبود، پسر داریوش (بزرگ) از آرتیس تُن دختر کوروش. وی در عصر خشایارشا زمانی رئیس میکیان بود. (ایران باستان ص 733). در زمان دیگر فرماندۀ اعراب و حبشیانی که بالای مصر سکنی داشتند. (ایران باستان ص 734) ، پسر ارته باذ که با پدر و دو برادر خود آنگاه که اسکندربگرگان شد، نزد او رفتند. (ایران باستان ص 1641)
مرد که دو ران نزدیک بهم دارد، ارض الکبیره و هی برّالقسطنطنیه و ما یلیها. (رحلۀ ابن جبیر)، ارض الکبیره. در ذیل ظاهراً مراد ایتالیاست: و هو [ای البحر] زقاق معترض بینها [بین المسینه] و بین الأرض الکبیره بمقدار ثلاثه امیال و یقابلها منه بلده تعرف [ریه] و هی عماله کبیره. (رحلۀ ابن جبیر)
مرد که دو ران نزدیک بهم دارد، ارض الکبیره و هی برّالقسطنطنیه و ما یلیها. (رحلۀ ابن جبیر)، ارض الکبیره. در ذیل ظاهراً مراد ایتالیاست: و هو [ای البحر] زقاق معترض بینها [بین المسینه] و بین الأرض الکبیره بمقدار ثلاثه امیال و یقابلها منه بلده تعرف [ریه] و هی عماله کبیره. (رحلۀ ابن جبیر)
دهی است به شام. (منتهی الارب). و آن لغتی است در اریحا. هذلی گوید: فلیت عنه سیوف اریح اذ باء بفکی و لم اکد اجد. (معجم البلدان). و رجوع به اریحا شود، یکی از اهالی وندیک. وی در زمان ابوالفتح سلطان محمدخان ثانی از طرف جمهوریت وندیک والی آغریبوز بود و مدت مدیدی در مقابل نیروی سلطان مقاومت کرد. (قاموس الاعلام ترکی) ، عالمی از مردم وندیک در قرن ششم میلادی. وی درباره مسکوکات عتیقه اثر معتبری تألیف و نیز آثار افلاطون را ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
دهی است به شام. (منتهی الارب). و آن لغتی است در اریحا. هذلی گوید: فلیت ُ عنه سیوف َ اَرْیَح َ اذ باءَ بفکی و لم اَکَد اَجِدُ. (معجم البلدان). و رجوع به اریحا شود، یکی از اهالی وندیک. وی در زمان ابوالفتح سلطان محمدخان ثانی از طرف جمهوریت وندیک والی آغریبوز بود و مدت مدیدی در مقابل نیروی سلطان مقاومت کرد. (قاموس الاعلام ترکی) ، عالمی از مردم وندیک در قرن ششم میلادی. وی درباره مسکوکات عتیقه اثر معتبری تألیف و نیز آثار افلاطون را ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
نعت تفضیلی از رسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
نعت تفضیلی از رَسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)