جدول جو
جدول جو

معنی اردوکشی - جستجوی لغت در جدول جو

اردوکشی
(اُ کَ / کِ)
تحشید سپاه، روان شدن جراحت و آنچه در مشک باشد. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوار پارچه ای باریکی که روی دوش لباس نظامیان دوخته می شود برای تعیین درجۀ آنان، پاگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
شغل و عمل اره کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردنکشی
تصویر گردنکشی
نافرمانی، یاغی گری، برای مثال چو با سفله گویی به لطف و خوشی / فزون گرددش کبر و گردنکشی (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ وَ هَِ)
پهلوی اردی بهشت. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی صص 101-110). و رجوع به اردی بهشت شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ کَ / کِ)
تکبر. غرور. سرکشی. (آنندراج). خودستایی. خودخواهی. تمرد. عظمه. عظموت. عظامه. (منتهی الارب). عتو. (منتهی الارب) :
جز از کهتری نیست آئین من
مباد آز و گردنکشی دین من.
فردوسی.
چو من شادمانم تو شادان بزی
که شادی و گردنکشی را سزی.
فردوسی.
... و پیغمبران ما را خوار دارند و گردنکشی نمایند یکی را گردنکش تر بر ایشان... (قصص الانبیاء ص 179).
غفلت اندر طاعت سلطان و حق گردنکشی است
گردن گردنکشان را تیغ باید یا طناب.
سوزنی.
ای شاه اولوالامر که شاهان جهان را
گردنکشی از طاعت تو عین گناه است.
سوزنی.
آه از این دل کزسر گردنکشی
خون خاقانی به گردن میکند.
خاقانی.
ندیدم در تو بوی مهربانی
بجز گردنکشی و دل گرانی.
نظامی.
اگرگردنکشی کردم چو میران
رسن در گردن آیم چون اسیران.
نظامی.
چو گردن برآرم به گردنکشی
نه ز آبی هراسم نه از آتشی.
نظامی.
چو با سفله گویی به لطف و خوشی
فزون گرددش کبر و گردنکشی.
سعدی (بوستان).
چو کاری برآید به لطف و خوشی
چه حاجت به تندی و گردنکشی.
سعدی (بوستان).
که تا چند از این جاه و گردنکشی
خوشی را بود در قفا ناخوشی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ کَ / کِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان گرم سیری با 100 تن سکنه و ساکنین از طایفۀ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
کاراره کش عمل و شغل اره کش با اره چیزی را قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دوش جامه دوزند و روی آن درجه نظامی را نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
شجاعت دلاوری، سرکشی طغیان عصیان، سرافرازی شهرت، تکبر غرور خودستایی: جز از کهتری نیست آیین من مباد آز و گردنکشی دین من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردو کشی
تصویر اردو کشی
لشکر کشی سپاه از جایی به جایی بردن تحشید سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردوشی
تصویر سردوشی
پاگون، پارچه باریکی روی شانه لباس های نظامی برای نصب درجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
كنّسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
Sweeping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
balayage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
fegend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
süpüren
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
подметающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
صفائی کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
ঝাড়ু দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
kusafisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
掃く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
쓸어내는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
підмітаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
שואב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
झाड़ू लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
menyapu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
vegen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
barrido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
spazzante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
varrendo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
扫地的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
zamiatający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
กวาด
دیکشنری فارسی به تایلندی