جدول جو
جدول جو

معنی اردبیلی - جستجوی لغت در جدول جو

اردبیلی
(اَ دَ/ دِ)
و صاحب انساب گوید: منسوب به اردبیل، شهر آذربایجان که گویا آن را اردبیل بن ارمینی بن لیطی بن یونان بنا کرده است و جماعتی بدانجا منسوبند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
اردبیلی
(اَ دَ / دِ)
اوراست: تفسیر مشهور بتفسیر الاردبیلی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
اردبیلی
منسوب به اردبیل مربوط باردبیل، از مردم اردبیل
تصویری از اردبیلی
تصویر اردبیلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اربیل
تصویر اربیل
(پسرانه)
بسیار خوب (نگارش کردی: ههولر)
فرهنگ نامهای ایرانی
(حُ سَ نِ اَ دِ)
ابن عبدالحق معروف به آلهی. در اردبیل متولد و در همانجا در 950 هجری قمری 1543/ میلادی در سن هفتاد سالگی درگذشت. او راست: تفسیر سورۀ روم و شرح تجرید و حاشیه بر چغمینی و تألیفات دیگر. (ذریعه) (روضات ص 185) (اعیان الشیعه ج 26 ص 204) (معجم المؤلفین). و در هدیه العارفین ج 1 ص 318 مؤلفات وی را چنین آرد: تفسیر قرآن به فارسی در دو جلد. التوحید علی التجرید (شرح تجرید) ، حاشیه بر شرح چغمینی در هیئت وشرح حاشیۀ شمسیۀ قطب و حاشیه بر شرح عضد بر مختصرحاجبی به نام ’جواهر التحقیق’ و حاشیۀ شرح مطالع وحاشیۀ شرح مواقف و شرح اشکال التأسیس و شرح تذکرۀ نصیریه و شرح اثبات الواجب دوانی، شرح گلشن راز و شرح نهج البلاغه فارسی و فضائل الائمه. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ لی ی)
ابیل. سر زاهدان نصاری:
و ما ابیلی ّ علی هیکل
بناه و صلّب فیه و صارا.
(از جوالیقی) ، فصیح تر. افصح: هو ابین من فلان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اربل. شهری بزرگ بسرزمین آشور در جلگه های نینوای قدیم. آخرین جنگ داریوش سوم با اسکندر مقدونی در این موضع روی داد. رجوع به ایران باستان ص 105، 1370، 1372، 1377، 1378، 1390، 1393، 1394، 1401، 1406، 1478، 1814، 1827، 2275، 2288، 2421، 2483، 2524، 2632 و اربل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
نسبت است به اربل و آن قلعه ایست بیک مرحله ای موصل و جماعتی از علماء از آنجا برخاسته اند از آن جمله ابواحمد القاسم بن المظفر الشهرزوری و ابوسلیمان داود بن محمد بن الحسن بن ابی خالد الاربلی الموصلی. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
صلاح الدین. مؤلف معجم المطبوعات آرد: الامام علاءالدین بن علی بن الامام بدرالدین بن محمد الاربلی. او راست: جواهرالادب فی معرفه کلام العرب، مشتمل بر قسم سوم از اقسام کلمه، یعنی حرف و آنرا برای تقرب به ملک الظاهربن الظاهر تألیف کرده است و آن بتصحیح شیخ علی نائل بمطبعۀ وادی النیل بسال 1294هجری قمری بطبع رسیده است، حاجت. نیاز: و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولی الاربه من الرجال... (قرآن 31/24) ، و آشکار نکنند (زنان مؤمنه) آرایش خود را مگر برای شوهرهاشان یا پدرهاشان یا پدران شوهرشان یا پسرهاشان یا پسران شوهرهاشان یا برادرهاشان یاپسران برادرهاشان یا پسرهای خواهرانشان یا زنهاشان یا آنچه را مالک شده دستهای آنها یا پیروان غیرصاحب احتیاج از مردان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 28)، حیله، شرم زن. ج، ارب
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای اسپانیا، بین سبته و بحر المحیط. (حلل السندسیه ج 1 ص 54)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نامی از نامهای زنان عرب
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوبست به دبیل که قریه ای است از قراء رمله. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
محمد بن خیر بن عمر بن خلیفه ابوبکر اموی مستوفی اشبیلی حافظ نحوی مقری (502- 575 هجری قمری). صفدی گوید: وی حافظ مقری نحوی لغوی و متقن و ادیب و بسیارمعرفت بود و برای اقراء، کتب بسیار نوشت و در اشبیلیه و قرطبه اقراء کرد و درجامع آن شهر خطبه خواند و امامت کرد. او راست: فهرست ما رواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فی ضروب العلم و انواع المعارف که در کتاب خانه اندلسیۀ مادریدبسال 1883 تا 1892 میلادی طبع شده. (معجم المطبوعات) ، پیشی گرفتن. پیش رفتن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یکی از دعاه اسماعیلیه و او به بغداد بود و همال ابن نفیس ابوعبدالله و در امر ریاست رقیب یکدیگر بودند و پس از ابوعبدالله نیز چندین سال بزیست. (الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن محمد بدری اردبیلی. اوراست: انیس القلوب و غایهالمطلوب در دعوات و اذکار که بسال 763 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافته است
لغت نامه دهخدا
علی بن عبدالله تاج الدین ابوالحسن الاردبیلی التبریزی الشافعی. ساکن قاهره که بسال 746 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- القسطاس (احکام در علم حدیث). 2- افرادالاحادیث الضعفاء در دو جزء. 3- تنقیح المفتاح که در علم معانی و بیان و تألیف سکاکی است. 4- حاشیه بر شرح الحاوی الصغیر قزوینی. 5- مبسوطالاحکام فی تصحیح مایتعلق بالکلم و الکلام. (اسماء المؤلفین ج 1 ستون 719 از حسن المحاضره)
لغت نامه دهخدا
(یِ اَ دَ)
شاعری ایرانی. بیت ذیل از جمله اشعار اوست:
دارد آندم سر ما ترک پری پیکر ما
که بفتراک خود آویخته بیند سرما
لغت نامه دهخدا
(حِ اَ دِ)
از شعرای ایران است. احوال او در تذکرۀ روز روشن ص 167 و دانشمندان آذربایجان ص 112 آمده است
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اَ دِ)
ابن موسی استرآبادی معاصر شیخ بهائی است و حاشیه بر تهذیب علامه حلی دارد احوالش در امل الاّمل آمده است. (ذریعه ج 6 ص 120)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
الدکتور ابراهیم یوسف. او راست: حل العقده بملخص الافادهفی انتاج الاولاد حسب الاراده. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب است به اشبیلیه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
مقدس، یکی از قدیم ترین تلامذۀ حواریون و پسر عموی مارکوس حواری است. اصلاً یهودی و از اهالی جزیره قبرس بود و کمی پس از پولس دین مسیح را پذیرفته و به همراه وی آناطولی و یونان را سیاحت کرد و سرانجام در تاریخ 63 میلادی در قبرس کشته شد، یک انجیل و مطالب دیگر از او بجای مانده است. ذکران وی را در11 حزیران (11 ژوئن) گیرند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود، اسب تیزرو. (آنندراج). اسب تیزرفتار. (غیاث). اسب نیک. (اوبهی) ، کرۀ سواری. رجوع به شعوری ج 1 ورق 191 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دُ)
ناحیه ایست واقع در بخش شرقی آذربایجان و آن از بالق چای (ماهی رود) مشروب میشود، مرکز آن شهر اردبیل واقع در 48 درجه و 2 دقیقه طول شرقی و 38 درجه عرض شمالی است در 1570گز ارتفاع. و فاصله آن تا سرحد قریب 40 هزار گز است. این شهر در فلاتی بشکل دایره ساخته شده که کوههائی آنرا احاطه کرده اند و در مغرب آن آتشفشان خاموش سبلان به ارتفاع 4820 گز قرار گرفته که پیوسته در برف مستور است. در اطراف شهر که زمین آن آهکی است درخت کم است ولی بواسطۀ کاریزها بخوبی مشروب میشود و مزارع مهم و مراتع وسیع جهت اغنام دارد. آب و هوای آن بواسطۀ ارتفاع بسیار سرد ولی سالم است و از میوه های آن گیلاس و سیب و گلابی معروف است. در اطراف اردبیل چشمه های آب گرم معدنی فراوان یافت میشود و بواسطۀ همین چشمه ها و هوای معتدل شهر اردبیل ییلاق دربار پادشاهان ایران بوده. فردوسی و یاقوت بنای آنرا به فیروز ساسانی نسبت داده و آنرا فیروزگرد نامیده اند. در زمان بنی امیه مرکز حکومت آذربایجان از مراغه به اردبیل منتقل گردید. یاقوت که شخصاً شهر اردبیل را دیده از کثرت جمعیت و آبادی آن خبر میدهد ولی اندکی پس از یاقوت، مغول آنرا متصرف شده خراب و منهدم کردند و تمام سکنۀ آنجا را بقتل رسانیدند و بعدها مجدداً شهر ساخته شد و در زمان صفویه بمنتهی درجۀ اعتبار خود رسید. شیخ صفی الدین عارف مشهور ازین شهر بود. مدفن وی و نیزچند تن از سلاطین صفویه در همین شهر است. از بناهای معروف این شهر مقبرۀ شیخ صفی الدین مذکور است که دارای کتابخانه ای معتبر بوده و آن در زمان شاه عباس وقف مقبره شده بود ولی بهنگام جنگ روس و ایران سال 1828م. پسکویچ سردار روس تمام آن کتابخانه را بیغما برد و بکتاب خانه پطرگراد منتقل کرد. ژنرال گاردان دراطراف شهر باروئی ساخت که اکنون خرابست. موقع اردبیل بسیار مهم است زیرا که در سر راه تجارتی تبریز و آستارا و لنکران واقع شده و واسطۀ تجارتی قفقازیه و شهرهای داخلی آذربایجان و غیره میباشد. بهترین صادرات آن خشکبار و قالی و پشم است. جمعیت آن در حدود 20000 تن است ولی سابقاً در زمان صفویه بیشتر بوده و اگر راه های اطراف آن ساخته شود اهمیت آن بیشتر خواهد شد. توابع اردبیل از این قرار است: 1- اجارود، مرکز آن کرمی و آن دارای 99 قریه و 12000 تن سکنه است. 2- مشکین، مرکز آن خیاب، دارای 90000 تن سکنه. 3- نمین و ولکیج، مرکز آن ولکیج، دارای 58 قریه و 18500 تن سکنه. 4- مغان. در کنار رود ارس که مسکن طوایف شاهسون است و قراء بسیار ندارد. نادرشاه افشار در این محل بسلطنت انتخاب شد. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 166 و 167). و آن در راه سراب و آستارا میان شام اسبی و کیلانده در 322000 گزی تبریز و دارای پستخانه و تلگرافخانه و مدارس است. یاقوت گوید اردبیل اشهر شهرهای آذربیجان است و آن پیش از اسلام کرسی ناحیه بود. طول آن 80 درجه و عرض 36 درجه و 33 دقیقه است. طالعها السماک. بیت حیاتها اول درجه من الحمل تحت اثنتی عشره درجه من السرطان یقابلها مثلها من الجدی. بیت ملکها مثلها من الحمل عاقبتها مثلها من المیزان و هی فی الاقلیم الرابع. ابوعون در زیج خویش آرد: طول آن 73 درجه و نیم و عرض وی 38 درجه است و آن شهریست بسیار بزرگ و من آنرا در سنۀ 617 هجری قمری دیدم و آن در فضائی گشاده بنا شده و نهرهای پرآب در ظاهر و باطن آن روانست و با این حال درختی میوه دار در آن و نواحی آن دیده نمیشود با وجود صحت هوا و عذوبت آب و جودت ارض، اگر درختی از این قبیل در آن غرس کنند توفیق نیابند و این شگفت آور و سبب آن مخفی است و میوه ها را از وراء جبل از نواحی که در مسافت یکروزه راه یا کمابیش واقعند، بدانجا آرند و بین آن و بحر خزر دوروزه راه است و بین آن دو بیشه ایست انبوه که بهنگام اضطرار بدانجا التجا کنند و بدان از ایذاء دشمنان مصون مانند و بعلاوه درختان آن را قطع کنند و از خلنج (خدنگ) کاسه ها و صینی ها سازند و در اردبیل صنعتگران بسیار بدین کار مشغولند ولی قطعه ای از این قبیل خالی از عیب بدست نیاید و من نزد صنعتگران مزبور شدم و قطعه ای بدون عیب التماس کردم گفتند ممکن نیست و بهترین این نوع رااز ری بدست آرند و من خود در ری نزد صناع آن شدم و قطعات سلیمه بسیار دیدم. پس از انفصال من از اردبیل، تاتار بدانجا حمله کردند و بین آنان و مردم شهر جنگها درپیوست و بسختی مدافعه کردند و دوبار سپاه مغول از آنجا منصرف شدند و بار سوم بازگشته و بر اهالی شهر غلبه کردند و آنجا را بگشودند و مسلمانان بکشتند واحدی از ایشان را که دیدند، زنده نگذاشتند و جز کسانی که مخفی بودند ازین مهلکه جان بسلامت نبردند و شهررا سخت خراب کردند و آنگاه بازگشتند و اردبیل را به وضعی ناپسند و کم سکنه باقی گذاشتند و اکنون بصورت اول و بهتر از آن برگشته است و در دست مغول است. گویند اول کسی که آنرا بساخت فیروز پادشاه است و آنرا ’باذان فیروز’ نام نهاد. ابوسعد گوید: شاید اردبیل منسوب به اردبیل بن أرمینی بن لنطی بن یونان باشد. و رطل آن بزرگ است و وزن آن 1040 درهم است و بین آن و سرا دوروزه راه و میان آن شهر و تبریز هفت روزه راه و از آنجا تا خلخال نیز دو روز است و گروهی بسیار از اهل علم در هر فن بدان منسوبند. (معجم البلدان). مؤلف نزهه القلوب آرد: اردبیل از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات ’فب ک’ و عرض از خط استوا ’لح’. کیخسروبن سیاوش کیانی ساخت در پای کوه سبلان افتاده است. هوایش در غایت سرد است چنانکه غله در آن سال که بدروندبتمام خرد نتوان کرد بعضی با سال دیگر بماند و آنجاجز غله چیزی دیگر حاصل نباشد. آبش از کوه سبلان جاری است و نیک گوارنده است و بدین سبب مردم آنجا اکول تمام باشند و اکثر بر مذهب امام شافعی اند و مرید شیخ صفی الدین علیه الرحمه اند. ولایتش صد پاره دیه است و همه سردسیر است و بر سر کوه سبلان قلعه ای محکم بوده است آنرا دز بهمن و رویین دز خوانده اند و در شاهنامه گوید بوقت نزاع پادشاهی میان کیخسرو و فریبرز بر فتح آن قرار دادند و فریبرز از فتح آن عاجز شد و کیخسرو فتح کرد و پادشاهی بدو مقرر شد. اکنون خرابست و دز شیدن که مقابل بابک خرّم دین بوده در کوه اردبیل است بجانب جیلان. حقوق دیوان اردبیل هشتاد و پنجهزار دینار بر روی دفتر است. (نزهه القلوب ص 81). در ناحیۀ اردبیل معدن نفت است. مؤلف مرآت البلدان پس از ترجمه قول یاقوت و نزهه القلوب آرد: از اردبیل تا زنجان پنج منزل و تا خوی که آخر شهر آذربایجان است بیست وهفت فرسخ است و در دوفرسخی کوه سبلان واقع میباشد. مهلبی گفته این شهر در شمال آذربایجان است و در طرف مغرب او کوهی است که دایماً مستور ببرف است و تا تبریز پانزده فرسخ است. مردمش تندخو هستند. ابوحامد اندلسی گوید در بیرون شهر اردبیل در میدان آن سنگی است بزرگ زیاده از صد رطل هر وقت اهل شهر محتاج بباران میشوند آن سنگ را با عرّاده حمل کرده بشهر آورند، مادام که سنگ در شهر است باران آید و همینکه سنگ را بیرون برند باران قطع شود و موش در این شهر بی نهایت وافر است بخلاف سایر بلاد و بهمین جهت گربه نزد سکنه مرغوب و عزیز است و خرید و فروش میشود و بازار و تجار و دلالهای مخصوص دارد که آواز میکنند: گربه ایست شکاری و رام و تربیت شده که گریزپا و دزد نیست، هرکه طالب باشد بفلان قیمت فروخته شود. مؤلف مرآت گوید این بلد از بلاد معظمۀ آذربایجان و در سمت راست بلوک چای در یکصد و چهل هزار ذرعی در طرف مشرق تبریز است. مقبرۀ شیخ صفی الدین رحمه اﷲ و بعضی از اولاد او در این شهر میباشد. آب و هوایش مساعد هر نوع زراعت و فلاحت، زمینش قابل هر قسم کشت و زرع، الحال قلعه ای دارد که در زمان سلطنت خاقان مغفور (فتحعلی شاه) نواب نایب السلطنۀ مبرور (عباس میرزا) طاب ثراهما که سمت ولیعهدی دولت علیۀ ایران را داشت بسرکاری یکنفر از صاحب منصبان فرانسوی که با جنرال قاردان سفیر فرانسه که از جانب ناپلئون اول آمده بود بنا نهاده. بالجمله این شهر در زمان صفویه زیاد معمور و آباد شد و موقوفات زیادی برای طلاب و محصلین قرار دادند. کتاب خانه اردبیل معروف دنیا و اغلب کتب بزبان عربی و قلیلی از آن فارسی و ترکی جلدهای آن غالباً طلا و نقره بوده اما حالا چیزی از آن باقی نیست. در سنۀ هزار و هفتصد و چهل و شش مسیحی مطابق هزار و صد و پنجاه و نه هجری نادرشاه افشار در دشت مغان که در نزدیکی اردبیل است شمشیر خود را از غلاف بیرون آورده خدماتی را که بممالک ایران کرده بود شرح داد آنگاه شمشیر را غلاف کرده گفت تا بحال آنچه توانستم کردم بعدها پادشاهی برای خود اختیار کنید. سرداران و بزرگان ایران متفقاً او را بسلطنت قبول نموده نادرشاه گفتند و در شهر اردبیل تشریفات تاج گذاری بعمل آمد بالجمله چون اردبیل در موضعی واقع شده که راه تفلیس و طهران و تبریز و بادکوبه و گیلان و دربند از آن جاست تجارت خانه معتبری است. تاورنیه تاجر فرانسوی که در زمان شاه عباس ثانی به ایران آمده نوشته است تجارت ابریشم در اردبیل بارونق است. تقدس اهالی این شهر در این عصر بدرجه ایست که مطلقاً در آن شرب خمر نمیشود بلکه ارامنه که در این بلد ساکن اند قادر بصرف هیچ مسکر نیستند. اردبیل بنام های ذیل نیز خوانده شده است: اردویل. (حدود العالم). اردپیل. باذان فیروز. (معجم البلدان). فیروزگرد. (برهان) (سروری). بادان پیروز. فیروزآباد. پیروز رام. (شاهنامه). و لقب آن دارالارشاد است. مؤلف برهان قاطع آرد: نام پسر ارمنین بن لنطی بن یونان است و نام شهریست معروف. گویند آن شهر را فیروز جد انوشیروان بنا کرده و از آن جهت فیروزگرد خوانندش و بعضی گویند منسوب به اردبیل بن ارمنین است و بناکردۀ اوست - انتهی. و رجوع به فرهنگ سروری و برهان جامع و آنندراج ومؤید الفضلاء و شعوری و سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 8 و حبط ج 2 ص 12، 66، 82، 162، 169، 173، 197، 323، 324، 325، 326، 327، 328، 329، 332، 333، 334، 335، 336، 349، 353، 407، 414 و روضات الجنات ص 22 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 11، 185، 221، 241، 251 و 252 و ضمیمۀ معجم البلدان و التفهیم ص 338 ح و قاموس الاعلام ترکی (آردبیل) شود. این نام را فردوسی گاه به فتح باء و گاه بکسر آن آورده:
ازارمینیه تا در اردبیل
سپاهی پراکنده شد خیل خیل.
فردوسی.
که دادی بدو بردع و اردبیل
یکی مرزبان گشت و با کوس و پیل.
فردوسی.
هیونی تکاور برافکند شاه
به بهرام تا سر نخارد براه
سوی بارگاه آید از اردبیل
بیارد همان لشکر و کوس و پیل.
فردوسی.
همی راند لشکر چو از کوه سیل
به آمل گذشت از ره اردبیل.
فردوسی.
که اکنون همی خوانیش اردبیل
که گردون بدو دارد از داد میل.
فردوسی.
سپاهی بد از بردع و اردبیل
همی رفت با نامور خیل خیل.
فردوسی.
بیایند از پیش او بگذرند
رد و موبد و مرزبان بشمرند.
فردوسی.
بزرگان که از بردع و اردبیل
به پیش سپهدار بودند خیل.
فردوسی.
بمنزل رسیدند و بفزود خیل
گرفتند تازان ره اردبیل.
فردوسی.
وز ارمینیه تا در اردبیل
بپیمود بینادل و بوم گیل.
فردوسی.
همی تاخت تازان چو از کوه سیل
به آمل گذشت از در اردبیل.
فردوسی.
دو فرزند ما را کنون با دو خیل
بباید شدن تا در اردبیل.
فردوسی.
یکی آهنین پنجه در اردبیل
همی بگذرانید بیلک ز بیل.
سعدی، اردستان قصبه ای در حوالی کشمیر. (الجماهر بیرونی ص 88)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
منسوب به اردشیر، ناحیتی به جنوب سنندج. رجوع بسفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 12 و مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 130، 142، 143، 144 و 153 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
حیز و مخنث. (غیاث) (جهانگیری). مخنث. (شرفنامۀ منیری). حیز و پشت پایی. (برهان) (رشیدی). مؤلف انجمن آرای ناصری نوشته است: مخنث و هیز، و این بیت خاقانی را سند آورده:
ازین مشتی سماعیلی ّ ایام
وزین جوقی سرآبیلی ّ برزن.
مرا در لغت سرآبیلی تأمل است و تصحیف، گمان می برم سماعیلی ایام بمعنی ملاحدۀ معروف به اسماعیلی مناسب است و سرائیلی بمعنی یهود مناسب است، چه اصل آنها بنی اسرائیل بوده بر در کوچه ها گردند و برای معاملات خسیسه فریاد زنند و سنگ اطفال خورند، و سماعیلی و سرائیلی با یکدیگر مناسب ترند، معنی سرائیل را نمیدانم و به یای موحده بمعنی هیز دیده نگردید. (انجمن آرای ناصری) ، پسربچه. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
منسوب است به شرحبیل که نام مردی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آنکه بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی او اندکی بلند باشد. اخنس
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان هروآباد با 1250 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
اردبیل: اردویل، قصبۀ آذرباذگانست شهری عظیم است و گرد وی باره است و شهری سخت بسیارنعمت بود. اکنون کمتر است و مستقر ملوک آذرباذگان است و از وی جامه های برد و جامه های رنگین خیزد. (حدودالعالم). در شاهنامۀ طبع ژول مل این کلمه بجای اردبیل آمده است. رجوع به اردبیل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارخبیل
تصویر ارخبیل
یونانی تازی گشته گزیرکان (مجمع الجزایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیلی
تصویر اسبیلی
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردبینی
تصویر گردبینی
آنکه بینی اش سپس رفته باشد و سر بینی او اندکی بلند بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردبیری
تصویر سردبیری
عمل و شغل سر دبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردوبیگی
تصویر اردوبیگی
منسوب به اردوبیگ مقام و مرتبه فرمانده اردو و سپاهیان
فرهنگ لغت هوشیار
اسبله، از ماهیان درشت اندام دریای خزر که سری بسیار بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی