جدول جو
جدول جو

معنی ارتضا - جستجوی لغت در جدول جو

ارتضا
خشنود و خرسند شدن، رضایت
تصویری از ارتضا
تصویر ارتضا
فرهنگ فارسی عمید
ارتضا
پسندیدن، خرسندی، برگزیدن پسندیدن خشنود کردن، اختیار کردن گزیدن بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ارتضا
پسندیدن، خشنودی، رضادادن، اختیار، گزینش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتجا
تصویر ارتجا
امید داشتن، امیدوار بودن، امیدواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتشا
تصویر ارتشا
رشوه گرفتن، رشوه خوردن، رشوه خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
پیشرفت، ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتضا
تصویر اقتضا
درخور و مناسب بودن، خواهش، درخواست
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
شیر خوردن. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ پَ)
برهم نهاده شدن رخت. (منتهی الارب) ، ارتعاف فرس، پیشی کردن و درگذشتن اسب
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
سخن غیرفصیح آوردن. (منتهی الارب) ، لرزیدن. (منتهی الارب). ارتعاش، درپیچیدن. پیچیدن مار بر خویشتن چون زخمش رسد. (زوزنی). درپیچیدن مار زخم خورده. (منتهی الارب) ، افشانده شدن، گران شدن نرخ، برجستن بزغاله از نشاط. (منتهی الارب) ، سخت جنبان شدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت جنبان شدن نیزه. (منتهی الارب) ، ارتعاص برق، به پهنادرخشیدن برق. پهن شدن آن در آسمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
پسندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات). خوشنود شدن. (غیاث اللغات). خرسند گشتن: و شرف احماد و ارتضاء ارزانی فرمود. (کلیله و دمنه). مثالی مشتمل بر شکر مساعی و احماد موقع خدمت و ارتضاء جملۀ طاعت بفایق اصدار کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 152). چون در چنان حضرتی پسندیده افتاد و بنظر قبول و ارتضا ملحوظ گشت... (رشیدی).
لغت نامه دهخدا
رشوه ستدن، رشوت ستاندن، رشوه گرفتن، رشوه خوردن، پارک گیری، بدگند گیری
فرهنگ لغت هوشیار
درخواست و خواهش، افژول، بازپس خواهی، درخواست، در خوری، بایستگی (لزوم) وام را باز خواستن مطالبه کردن، و گرفتن، بدهی کسی را، در خور بودن مناسب بودن، خواهش در خواست، مطالبه، ادعا، لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضا
تصویر انتضا
بر کشیدن شمسشیر، کهنه کردن جامه، لاغر گرداندن شتر
فرهنگ لغت هوشیار
برشدن برآمدن بالارفتن، برکشیدن بالابردن با رفتن بر با رفتن به با بر شدن، بر رفتن بلند بر آمدن پرشدن، صعود، آنست که شاعر صفتی آغاز کند و به مراتب با رود: (در سراب افتد اگر یک قطره خون از لبت چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات) یا قانون نشوء و ارتفاء. قانون تکامل (نظریه داروین)
فرهنگ لغت هوشیار
امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا. به ارتجال به بدیهه بی درنگ مرتج در حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتضاح
تصویر ارتضاح
پوزش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتضاع
تصویر ارتضاع
شیر خوردن کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکا
تصویر ارتکا
استوانیدن (استوانی اعتماد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتضاء
تصویر ارتضاء
((اِ تِ))
پسندیدن، خشنود شدن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتضاع
تصویر ارتضاع
((اِ تِ))
شیر خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
پیشرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
Preferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
avancement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
promozione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
การเลื่อนตำแหน่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
promotie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
promoción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
Beförderung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
promoção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
晋升
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
awans
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
підвищення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
повышение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
kenaikan pangkat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی