سوق الاربعا،.، شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات جانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم البلدان). و یاقوت در مواقع دیگر معجم البلدان گفته است میان سوق الاربعاء و عسکر مکرّم شش فرسخ است. (مرآت البلدان)
سوق الَاربعا،.، شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات ُجانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم البلدان). و یاقوت در مواقع دیگر معجم البلدان گفته است میان سوق الاربعاء و عسکر مکرّم شش فرسخ است. (مرآت البلدان)
بیت اربعاواء، خانه یک ستون و دوستون و سه ستون و چهارستون. (منتهی الارب). بیت اربعاواء، علی افعلاواء (بالضم والمد) ، ای علی عمودین و ثلاثه و أربعه و واحده. قال والبیوت علی طریقتین و ثلاث و اربع و طریقه واحده فما کان علی طریقه واحده فهو خباء و مازاد علی طریقه واحده فهو بیت و الطریقه العمود الواحد و کل عمود طریقه و ماکان بین عمودین فهو متن و حکی ثعلب بنی بیته علی الاربعاء و علی الاربعاوی و لم یأت علی هذا المثال غیره اذا بناه علی اربعه اعمده. (تاج العروس)
بیت اربعاواء، خانه یک ستون و دوستون و سه ستون و چهارستون. (منتهی الارب). بیت اربعاواء، علی افعلاواء (بالضم والمد) ، ای علی عمودین و ثلاثه و أربعه و واحده. قال والبیوت علی طریقتین و ثلاث و اربع و طریقه واحده فما کان علی طریقه واحده فهو خباء و مازاد علی طریقه واحده فهو بیت و الطریقه العمود الواحد و کل عمود طریقه و ماکان بین عمودین فهو متن و حکی ثعلب بنی بیته علی الاربعاء و علی الاربعاوی و لم یأت علی هذا المثال غیره اذا بناه علی اربعه اعمده. (تاج العروس)
چهار. اربعه، چهارگانه. - آباء اربعه. رجوع به آباء شود. - اخلاط اربعه. رجوع به اخلاط شود. - ادلۀ اربعه. رجوع به ادله شود. - ارکان اربعه. رجوع به ارکان شود. - ازمان اربعه. رجوع به ازمان شود. - اشکال اربعه. رجوع به اشکال شود. - اعمال اربعه. رجوع به اعمال شود. - اقطاب اربعه. رجوع به اقطاب شود. - اوتاد اربعه. رجوع به اوتاد شود. - خلفای اربعه. رجوع به خلفا شود. - ذواربعه اضلاع. رجوع به ذواربعه اضلاع شود. - ذواربعه و اربعین،هزارپا. اسقولوفندریا. - ریاح اربعه. رجوع به ریاح شود. - طبایع اربعه. رجوع به طبایع شود. - عناصر اربعه. رجوع به عناصر شود. - فصول اربعه. رجوع به فصول شود. - قوائم اربعه. رجوع به قوائم شود. - کتب اربعه. رجوع به کتب شود. - محصورات اربعه. رجوع به محصورات شود. - مذاهب اربعه. رجوع به مذاهب شود. ، چهار مرد
چهار. اربعه، چهارگانه. - آباء اربعه. رجوع به آباء شود. - اخلاط اربعه. رجوع به اخلاط شود. - ادلۀ اربعه. رجوع به ادله شود. - ارکان اربعه. رجوع به ارکان شود. - ازمان اربعه. رجوع به ازمان شود. - اشکال اربعه. رجوع به اشکال شود. - اعمال اربعه. رجوع به اعمال شود. - اقطاب اربعه. رجوع به اقطاب شود. - اوتاد اربعه. رجوع به اوتاد شود. - خلفای اربعه. رجوع به خلفا شود. - ذواربعه اضلاع. رجوع به ذواربعه اضلاع شود. - ذواربعه و اربعین،هزارپا. اسقولوفندریا. - ریاح اربعه. رجوع به ریاح شود. - طبایع اربعه. رجوع به طبایع شود. - عناصر اربعه. رجوع به عناصر شود. - فصول اربعه. رجوع به فصول شود. - قوائم اربعه. رجوع به قوائم شود. - کتب اربعه. رجوع به کتب شود. - محصورات اربعه. رجوع به محصورات شود. - مذاهب اربعه. رجوع به مذاهب شود. ، چهار مرد
قضاء اربعه، قضائی است در لواء اماسیه از ولایت سیواس، واقع بمسافت 18ساعته راه در مشرق اماسیه، دارای قریب 27 هزار تن سکنه و 119 قریه. محصول آن حبوب و تنباکو است. (ضمیمۀ معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
قضاء اربعه، قضائی است در لواء اماسیه از ولایت سیواس، واقع بمسافت 18ساعته راه در مشرق اماسیه، دارای قریب 27 هزار تن سکنه و 119 قریه. محصول آن حبوب و تنباکو است. (ضمیمۀ معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
جمع واژۀ ربیع، بمعنی یکی از دو ماه ربیع الاول و ربیعالآخر. و بعضی گویند ربیع اگر ربیعالکلاء (گیاه) باشد جمعش اربعه است و اگر بمعنی نهر باشد جمع آن اربعاء است
جَمعِ واژۀ ربیع، بمعنی یکی از دو ماه ربیع الاول و ربیعالآخر. و بعضی گویند ربیع اگر ربیعالکلاء (گیاه) باشد جمعش اربعه است و اگر بمعنی نهر باشد جمع آن اَرْبِعاء است
شهریست قدیم در سوئد بمسافت 65 میلی مغرب استکهلم واقع درکنار نهر انیسون. تجارت آن پوست و آهن و مس است که از معادن آن استخراج شود و در جوار این شهر بیشه ایست دارای آثار بت پرستان و قدماء آنرا تقدیس میکردند
شهریست قدیم در سوئد بمسافت 65 میلی مغرب استکهلم واقع درکنار نهر انیسون. تجارت آن پوست و آهن و مس است که از معادن آن استخراج شود و در جوار این شهر بیشه ایست دارای آثار بت پرستان و قدماء آنرا تقدیس میکردند
آنست که در چهار نغمه افتد و بعبارت دیگر فاسله چهارم دست است، شعبه ایست از موسیقی مناسب با (راست) و (زنگوله)، کلمه ای که لام الفعل آن از حروف عله باشد ناقص
آنست که در چهار نغمه افتد و بعبارت دیگر فاسله چهارم دست است، شعبه ایست از موسیقی مناسب با (راست) و (زنگوله)، کلمه ای که لام الفعل آن از حروف عله باشد ناقص