- ارباد (پسرانه)
- نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
معنی ارباد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
لرزانیدن
آماده چیزی شدن، محیا ساختن، چشم داشتن، انتظار
راه راست نمودن راه نمودن راه نمودن راه راست نمودن راه به حق نمودن به حق و درستی رهنمونی کردن، راهنمایی هدایت مقابل راهنمایی هدایت مقابل اضل، جمع ارشادات
پیش مزد باج
جمع ربع، چاریک ها، جمع ربع ربع ها چهاریک ها. یا ارباع عالم. چهار گوشه جهان
جمع ربض، شکنبه روده ها در آغل کردن ستور، به زانو درآمدن ازبار، فروافتادن از مستی
برگ آوری (درختان)، شکافیدن نیام نیام گیاهی
درسختی افتادن
بهره پردازی بهره پرداختن
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
تیره رنگی، ماندگاری
شاخه خوابانی
یاری دادن، چیزی بخشیدن، زین ساختن
فراخسالی (رودر روی خشکسالی)، خوشگذرانی، فراخروزی
نرم رفتن، نرم راندن، مولش دادن
درویشی بی چیزی، شیردهی دام، دام میری، دردناک کردن ارماس به خاک سپردن به گور سپردن
سالار
راهنمایی
جگرها
نیست ونابود، بی فایده شدن
بنده کردن، گردهم آیی، دورکردن راندن
جمع کبد، جگرها جمع کبد جگرها
جمع بلد، خوی گیری ها خوی گیر نهادن، ماندگار شدن، چسبانیدن، پشم برآوردن
ورم کرده، متورم
خراب، ویران، نیست و نابود
کبدها، جگرها، جمع واژۀ کبد
هدایت کردن به راه راست، راهنمایی کردن
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
ربح ها، نزول ها، بهره ها، نفع ها، سود ها، جمع واژۀ ربح