جدول جو
جدول جو

معنی ارامونی - جستجوی لغت در جدول جو

ارامونی
(اَ)
آنومیا. بیونانی شقایق النعمان است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بلغت یونانی لاله را گویند و آن باغی و صحرائی هر دو باشد و بعربی شقایق النعمان خوانند و نوعی دیگر هم هست که آنرا آذریون گویند. (برهان قاطع). انومنا. رجوع به شقایق شود، نام دو رشته جزایر در دو ساحل ایرلند و کنار اقیانوس اطلس که یکی را اران شمالی (نرث اران) و دیگری را اران جنوبی (سوث اران) نامند و آن از کنت نشین گالوی باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هارمونی
تصویر هارمونی
هماهنگی اجزای مختلف مجموعه، در موسیقی هماهنگی و تناسب چندین صدا به صورتی که برای شنونده گوش نواز باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرارونی
تصویر فرارونی
علو، راستی و درستی، کار نیکو، کسب حلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
شقایق. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شقایق شود، بر پشته نشستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بر نباج (پشته) نشستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیونانی قسمی از مامیثاست. (تحفۀ حکیم مؤمن). بلغت یونانی نباتی است که بصورت مانند خشخاش صحرائی وبرنگ نزدیک شقایق نعمان باشد و آنرا بشیرازی مامیثای سرخ گویند. برگ آنرا بر چشم ورم کرده ضماد کنند نافع باشد. (برهان قاطع) (فهرست مخزن الادویه). نباتی است که بشکل مانند خشخاش بری بود و به لون نزدیک است بشقایق النعمان و مرد باشد که فرق نکند از شقایق و مؤلف گوید بشیرازی آنرا مامیثاء سرخ گویند. منفعت وی آنست که ریشهای چشم پاک گرداند و ورق آن چون ضماد کنند بر چشم، ورم آن ساکن گرداند و در وی قوه جلاء و تحلیل بود. (اختیارات بدیعی). خشخاش مشوّک. بعضی گفته اند آن نعمان برّی است
لغت نامه دهخدا
شقیق. شقر. شقایق. شقایق النعمان. کاسه بشکنک. لالۀ نعمان. لالۀ دلسوخته. لالۀ داغدار
لغت نامه دهخدا
برازش هماهنگی صداهای مختلفی که همگی در یک آن بگوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انامونی
تصویر انامونی
یونانی تازی شده آردم زریون از گیاهان شقایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغامونی
تصویر آرغامونی
خشخاش مشکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراموای
تصویر تراموای
واگون برقی
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراکونی
تصویر سراکونی
((سَ))
سراکون، سرنگون، واژگون
فرهنگ فارسی معین
((تِ))
نوعی وسیله نقلیه عمومی که روی خط های آهن در سطح شهر با نیروی برق حرکت می کند، قطار خیابانی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هارمونی
تصویر هارمونی
((مُ))
سازگاری اجزا با یکدیگر، هماهنگی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخونی
تصویر فراخونی
دعوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
Forgetfulness, Obliviousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
oubli
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام روستایی در گلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
آرزوی تحقق نیافته، آرزوی قلبی، آنچه در دل به عنوان یک آرزو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
भूल , विस्मृति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
忘れ , 忘却
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
忘记 , 健忘
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
שכחה , שכחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
잊어버림 , 망각
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
kelupaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
dimenticanza, oblio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
vergetelheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
esquecimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
olvido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
забутість , забуття
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
zapomnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
Vergessenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
забывчивость , забывчивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
unutkanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی