جدول جو
جدول جو

معنی اراضه - جستجوی لغت در جدول جو

اراضه
(قَپْ پا)
مرغزارناک شدن جائی. (منتهی الارب). بامرغزار شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). پربوستان شدن زمین.
لغت نامه دهخدا
اراضه
سیراب گرداندن
تصویری از اراضه
تصویر اراضه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراضه
تصویر قراضه
ویژگی هر چیر مستعمل و از کار افتاده، زر و سیم و پول اندک، هر چیز فلزی شکسته و خرده ریزه، ریزههای فلز که هنگام بریدن یا تراشیدن آن می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
وسیلۀ نقلیۀ چرخ دار که بیشتر برای حمل و نقل بار به کار می رود، گردونه، گاری
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارائه
تصویر ارائه
نشان دادن، نمایاندن، بیان کردن، گفتن مثلاً ارائۀ دلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
فیض و بهره رساندن به ویژه از راه سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراضی
تصویر اراضی
ارض ها، زمین ها، جمع واژۀ ارض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراده
تصویر اراده
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براضه
تصویر براضه
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراضه
تصویر قراضه
ریزه های زر وسیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراضه
تصویر فراضه
آگاهی از بایسته ها بایسته دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراضه
تصویر عراضه
ره آورد راه آورد (طعام و جز آن)، راه آورد (طعام و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناضه
تصویر اناضه
رسیده شدن پختن چون خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
بهره و فیض رساندن به دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراقه
تصویر اراقه
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن اراقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
گردون، بارکش، گاری
فرهنگ لغت هوشیار
آسودن، آسایش دادن، گندیدگی بویناکی، هوده رسانی (هوده حق) آسودن بر آسودن، راحت رسانیدن آسایش دادن، حق به حق دار دادن رد کردن حق کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراده
تصویر اراده
دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراسه
تصویر اراسه
جمع اریس، کشاورزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراضت
تصویر اراضت
سیراب گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراضی
تصویر اراضی
جمع ارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراغه
تصویر اراغه
جستن، خواستن، خواستن بافریب، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارانه
تصویر ارانه
گاومیری دام میری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارائه
تصویر ارائه
نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراضی
تصویر اراضی
جمع ارض، زمین ها، زمین های دایر و مزروع، موات زمین هایی که دایر نباشد و مالکی نداشته باشد، عشر زمین هایی که موقع گرفتن مالیات مساحت آن منظور نمی شود، بایر زمین هایی که در آن ها کشت و زرع و آبادی نبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراحه
تصویر اراحه
((اِ حَ یا حِ))
آسودن، برآسودن، راحت رسانیدن، آسایش دادن، حق به حق دار دادن، رو کردن حق کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراده
تصویر اراده
((اِ دِ))
خواستن، خواست، میل، آهنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراده
تصویر اراده
((اَ رّ دِ))
گردونه، ارابه
فرهنگ فارسی معین
((اَ رّ بِ))
گاری با دو چرخ که از چوب می ساختند و برای حمل بار از آن استفاده می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراقه
تصویر اراقه
((اِ قِ))
ریختن آب یا مایعات، شاشیدن، اراقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارائه
تصویر ارائه
((اِ ئِ))
نمودن، نشان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قراضه
تصویر قراضه
لت پاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اراده
تصویر اراده
کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارائه
تصویر ارائه
پدیدار کردن، نمایاندن، پیشکش، پیش آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اراضی
تصویر اراضی
زمین ها
فرهنگ واژه فارسی سره