جدول جو
جدول جو

معنی اراسیس - جستجوی لغت در جدول جو

اراسیس
(اُ)
نام حکیمی از مفسرین کتب ارسطو. (فهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک ص 60)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استاسیس
تصویر استاسیس
(پسرانه)
از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارادیس
تصویر تارادیس
(دخترانه)
مانند ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اریدیس
تصویر اریدیس
(دخترانه)
نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ارفاوس بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابالیس
تصویر ابالیس
ابلیس ها، عزازیل ها، شیاطین، جمع واژۀ ابلیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراجیف
تصویر اراجیف
سخنان بیهوده، دروغ و بی اصل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ املیس. دشتهای خشک بی گیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). صحاری عقیم. (از آنندراج). رجوع به املیس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ انسان. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به انسان شود، بی تشویش و اضطراب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شتران نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ برسام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به برسام شود
لغت نامه دهخدا
(بْرا)
نوعی صعتر. (یادداشت مؤلف). الیوسیون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به صعتر شود، سرازیر. (آنندراج) ، درهم و برهم و مخلوط. (ناظم الاطباء). مختلف
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارمل و ارمله.
لغت نامه دهخدا
اختلاف منظر، و مراد از آن اختلاف منظریست که در موضع کوکب پیدا آید چون آنرا از مرکز زمین بینند یا موضعی که آنرا از حدبۀ ارض نگرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ کی یَ)
ابل اراکیه، اشتران اراک چرنده
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رکن. ستونها، مستمندان. فقیران.مساکین. درویشان. مردان و زنانی که قدرت بهیچ چیز نداشته باشند. (غیاث) : فضلۀ مکارم ایشان (توانگران) به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان)، جمع واژۀ ارموله. رجوع به ارموله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رکب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رعله، قطعه ای از زمین. (منتهی الارب) ، نبات تلخ و شورمزه. (منتهی الارب). درخت شور و تلخ. (مؤید الفضلاء). ج، ارک، ارائک.
- اراک ٌ آرک ٌ، اراک بسیار و درهم پیچیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پادشاه استرگت ها. نخست او رئیس اقوام شمالی موسوم به رژین بود و بهمراهی تئودریک به ایطالیا شد و در 541 میلادی بپادشاهی رسید و آنگاه که بلیار بر استرگت ها غالب آمد او در صدد آن شد که مملکت خویش را تسلیم ژوستنین (یوستینیانوس) امپراتور روم کند و عهدی با آنان در این معنی منعقد سازد لکن پیش از اجرای این مقصود سپاهیان وی او را بکشتند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجال. جج رجل و رجل. پیادگان.
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آمازی. اماصیه. شهر کوچکی است در آسیای صغیر در ولایت سیواس در درۀ رود یشیل ایرماق، واقع در 40 درجه و 50 دقیقۀ عرض و 33 درجه و 4 دقیقۀ طول جغرافیایی. در نزدیکی آن آثاری است از عهد یونانیان که بوسیلۀ سلطان علاءالدین سلجوقی ترمیم و تعمیر شده است. (از دائره المعارف بستانی ج 4). در حدود ده هزار خانه و جوامع و مساجد و تکایا و مدارس و مکاتب متعدد دارد و در سال 113 هجری قمری فتح شد. تجارت ابریشم و هوای آن مشهور است. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 155). حمدالله مستوفی نویسد: اماسیه شهر عظیمی است که سلطان علاءالدولۀ سلجوقی تجدید عمارت کرد و حاصلش از انواع میوه باشد و هوای خوش و نزه دارد. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 95). ابن بطوطه مینویسد: این شهر بزرگ باغ و درخت فراوان دارد و در آنجا بوسیلۀ دولابهایی که بر کنار نهرها نصب کرده اند باغها و خانه ها را آبیاری میکنند و خیابانها و بازارهای وسیع دارد و در قلمرو پادشاه عراق است. (از سفرنامۀ ابن بطوطه ج 1 ص 189). و رجوع به آمازی شود
لغت نامه دهخدا
(باکاسیس)
نام حاکمی که از طرف مهرداد اول پادشاه اشکانی (اشک ششم) بر ماد بزرگ (آذربایجان) گماشته شد: مهرداد پس از تصرف باختر چند سالی تأمل کرد تا آنکه آنتیوخوس پنجم اوپاتر، یعنی بچه ای 9 ساله یا 14 ساله برتخت سلوکی نشست و در سر نیابت سلطنت جنگی خانگی بین لیزیاس و فیلیپ درگرفت. در این موقع شاه پارت (مهرداد) از موقعیت استفاده کرده به ماد بزرگ تاخت، ماد در این زمان اسماً جزء دولت سلوکی بشمار می آمد ولی درمعنی مستقل بود، بنابراین مادها سخت مقاومت کردند. ژوستن گوید: ’پس از مقاومت بسیار، سرانجام پارتی ها فائق آمدند. پس از آن ماد بزرگ جزء دولت پارت گردید ومهرداد، باکاسیس نامی را در اینجا بحکمرانی گماشت’.معلوم نیست که باکاسیس والی این مملکت بزرگ شده یا مهرداد او را بسمت پادشاه دست نشانده شناخته است، از بیان ژوستن ظاهراً برمی آید که باکاسیس را مهرداد به ایالت برگماشته است. (از ایران باستان ج 3 ص 2225)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
رودی است در شبه جزیره مره و آن در جنوب شهر ارگس از غاری میجوشد و در مجرای خود آسیاهای بسیار را بکار می اندازد و بخلیج انابولی می ریزد و گمان میکنند که این رود، روداستینفال است که در ارکادیا بزمین فرومیرود و از جنوب شهر ارگس سر بیرون می آورد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن اخوس در آثارالباقیه در جدول سلاطین ایران بدین صورت آمده و در جدول سلاطین کلدانی ارسیخ ذکر شده است. رجوع به آرسس و ایران باستان ص 1186 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام یکی از پیروان طریقت فیثاغورس و او مبداء و مادۀ اصلیۀ عالم را آتش میشمرد. زمان و موطن او بدرستی معلوم نیست
لغت نامه دهخدا
محبوب، شخصی مسیحی که از اهل قرنطش و خزینه دار آنجا و دوست و همکار پولس بوده با وی به افسس رفت و با تیموتیوس نیز در رسالتش بمقدونیه همراهی کرد (کتاب اعمال رسولان 19:22) و در وقتی که پولس نامۀ رومیان را مینوشت وی در قرنطش بود. (رسالۀ رومیان 16:23) و تا اسیر کردن و بردن پولس به روم در آنجا ماند (رسالۀ دوم تیموتاوس 4:20). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجاف. خبرهای موحش و مدهش. بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل. (غیاث اللغات). خبرهای دروغ. خبرهای نادرست. شایعات. تعاتع:
درین ساعت خبری هول افتاد بنده انهی نخواست کرد تا نماز دیگر مددی رسد که آن رسیده شاید اراجیف باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 663). اراجیفی می افتد که فرمان شده است که بنات این قوم را بجماعتی نامزد کرده آید. (جهانگشای جوینی).
اذا وقعت المخاویف کثرت الاراجیف.
بهر سو میدویدی چون اراجیف.
سلیم (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امالیس
تصویر امالیس
جمع املیس، کویرها شوره زارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکاسیا
تصویر اکاسیا
اقاقیا وریز زرد از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراجیز
تصویر اراجیز
جمع ارجوزه، چکامه ها (در بحر رجز) خودستایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراجیف
تصویر اراجیف
جمع ارجاف، خبرهای موحش و مدهش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابالیس
تصویر ابالیس
جمع ابلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراجیف
تصویر اراجیف
جمع ارجاف، سخنان یاوه و دروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکاسیا
تصویر اکاسیا
وریز، وریز زرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابالیس
تصویر ابالیس
اهریمنان
فرهنگ واژه فارسی سره