- اراده
- دوست داشتن
معنی اراده - جستجوی لغت در جدول جو
- اراده
- کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
- اراده
- عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
- اراده ((اَ رّ دِ))
- گردونه، ارابه
- اراده ((اِ دِ))
- خواستن، خواست، میل، آهنگ
- اراده
- نیرویی ارادی و نفسانی که شخص را برای رسیدن به هدف وادار به انجام عمل می کند، خواست، میل، قصد، تصمیم جدّی، در تصوف علاقۀ درونی سالک برای رسیدن به حق و حقیقت
- اراده
- Volition
- اراده
- Willenskraft
- اراده
- volição
- اراده
- volontà
- اراده
- volición
- اراده
- volition
- اراده
- ความตั้งใจ
- اراده
- kehendak
- اراده
- تواصليٌّ
- اراده
- इच्छा
- اراده
- רָצוֹן
- اراده
- ইচ্ছা
- اراده
- ارادہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشتن تبه کردن هلاک کردن کشتن
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
نشان دادن
گاومیری دام میری
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن اراقت
جستن، خواستن، خواستن بافریب، فریب دادن
سیراب گرداندن