پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
پَرَستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد بَلوایه، چِلچِله، پَرَستوک، بالوایه، بَلَسک، خَطّاف، باسیج، پَرَستُک، فَرَشتو، فَرَستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بارانهای اول بهار. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : مرابیع کرم و مصابیح ظلم و ینابیع حکم و مجاریح امم بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص س 282) ، جمع واژۀ مرباع، به معنی مکانی که سبزه اش در آغاز بهار روید. (از متن اللغه). رجوع به مرباع شود: ینابیع را یبوست ظاهر شد و مرابیعرا خشکی غالب آمد. (سندبادنامه ص 122) ، جمع واژۀ مرباع. (متن اللغه). رجوع به مرباع شود، جمع واژۀ مربع. (منتهی الارب). رجوع به مربع شود
بارانهای اول بهار. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : مرابیع کرم و مصابیح ظلم و ینابیع حکم و مجاریح امم بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص س 282) ، جَمعِ واژۀ مرباع، به معنی مکانی که سبزه اش در آغاز بهار روید. (از متن اللغه). رجوع به مِرباع شود: ینابیع را یبوست ظاهر شد و مرابیعرا خشکی غالب آمد. (سندبادنامه ص 122) ، جَمعِ واژۀ مرباع. (متن اللغه). رجوع به مِرباع شود، جَمعِ واژۀ مربع. (منتهی الارب). رجوع به مُربَع شود
جمع واژۀ اصبع. انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج). ولی در اقرب الموارد و قطر المحیط جمع اصبوع است که لغت یا لهجه ای در اصبع است. و جمع اصبع، اصابع است
جَمعِ واژۀ اِصبع. انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج). ولی در اقرب الموارد و قطر المحیط جمع اصبوع است که لغت یا لهجه ای در اصبع است. و جمع اصبع، اصابع است
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل