حصنی است بر ساحل شرقی کریمه در روسیه، واقع بر کنار نهر جون و آنرا تاتارها برای حمایت بلاد از هجوم مردم شمالی بنا کردند و روسها بسال 1182م. آنرا تصرف و تخریب کردند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
حصنی است بر ساحل شرقی کریمه در روسیه، واقع بر کنار نهر جون و آنرا تاتارها برای حمایت بلاد از هجوم مردم شمالی بنا کردند و روسها بسال 1182م. آنرا تصرف و تخریب کردند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش و عشرت و محل باده پیمایی و عشق ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش و نوش سرگرم می شدند، ویرانه ها، در تصوف مقام و مرتبۀ خرابی و نابودی عادات نفسانی و خوی حیوانی و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند، برای مثال قدم منه به خرابات جز به شرط ادب / که ساکنان درش محرمان پادشهاند (حافظ - ۴۰۸)، شرح اسرار خرابات نداند همه کس / هم مگر پیر مغان حل کند این مسئلهها (جامی - ۹)، اسرار خرابات به جز مست نداند / هشیار چه داند که در این کوی چه راز است؟ (عراقی - ۱۵۴)
جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش و عشرت و محل باده پیمایی و عشق ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش و نوش سرگرم می شدند، ویرانه ها، در تصوف مقام و مرتبۀ خرابی و نابودی عادات نفسانی و خوی حیوانی و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند، برای مِثال قدم منه به خرابات جز به شرط ادب / که ساکنان درش محرمان پادشهاند (حافظ - ۴۰۸)، شرح اسرار خرابات نداند همه کس / هم مگر پیر مغان حل کند این مسئلهها (جامی - ۹)، اسرار خرابات به جز مست نداند / هشیار چه داند که در این کوی چه راز است؟ (عراقی - ۱۵۴)
شرابخانه. بوزخانه. (از برهان قاطع). میخانه. (شرفنامۀ منیری) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (مأخوذ از زمخشری). میکده: دفتر به دبستان بود و نقل به بازار وین نرد بجایی که خرابات خراب است. منوچهری. میفروش اندر خرابات ایمن است امروزو من پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هرب. ناصرخسرو. نازم به خرابات که اهلش اهل است گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است. (منسوب به خیام). منان را خرابات کهف صفاران در آن کهف بهر صفا می گریزم. خاقانی. کو خرابات کهف شیردلان تاسگ آستان نشین باشم. خاقانی. در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست مایی ما نیست گشت و اویی او ناپدید. خاقانی. بانگ برآمد ز خرابات من کی سحر این است مکافات من. نظامی. عشق که در پرده کرامات شد چون بدرآمد به خرابات شد. نظامی. هم از قبله سخن گوید هم از لات همش کعبه خزینه هم خرابات. نظامی. در خرابات خراب عشق تو یک حریف باب دندان کس ندید. عطار. آنچه لایق اردو بود با حرم فرستادند... و چند را به خرابات. (جهانگشای جوینی). و اگر بخرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن. (گلستان سعدی). ندیدم کسی سرگران از شراب مگر هم خرابات دیدم خراب. سعدی (بوستان). هرکه با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جو است. سعدی (طیبات). به خرابات چه حاجت که یکی مست شود که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت. سعدی. من خراباتیم و باده پرست در خرابات مغان بیخود و مست. همام تبریزی. شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده. حافظ. ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی. حافظ. بی پیر مرو تو در خرابات هرچند سکندر زمانی. ؟ - پیر خرابات، آن پیری که خراباتیان را برسر است: به فریادم رس ای پیر خرابات به یک جرعه جوانم کن که پیرم. حافظ. - خرابات نشین، آنکه در میکده ملازم باشد. مست و جویای باده: با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. حافظ. ، محل فسّاق اعم از قحبه خانه و قمارخانه و میخانه. جائی که اراذل و اوباش برای طرب در آن میگذرانند. عشرتکده. (یادداشت بخط مؤلف). طربخانه. (شرفنامۀ منیری) : تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است. حافظ
شرابخانه. بوزخانه. (از برهان قاطع). میخانه. (شرفنامۀ منیری) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (مأخوذ از زمخشری). میکده: دفتر به دبستان بود و نقل به بازار وین نرد بجایی که خرابات خراب است. منوچهری. میفروش اندر خرابات ایمن است امروزو من پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هرب. ناصرخسرو. نازم به خرابات که اهلش اهل است گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است. (منسوب به خیام). منان را خرابات کهف صفاران در آن کهف بهر صفا می گریزم. خاقانی. کو خرابات کهف شیردلان تاسگ آستان نشین باشم. خاقانی. در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست مایی ما نیست گشت و اویی او ناپدید. خاقانی. بانگ برآمد ز خرابات من کی سحر این است مکافات من. نظامی. عشق که در پرده کرامات شد چون بدرآمد به خرابات شد. نظامی. هم از قبله سخن گوید هم از لات همش کعبه خزینه هم خرابات. نظامی. در خرابات خراب عشق تو یک حریف باب دندان کس ندید. عطار. آنچه لایق اردو بود با حرم فرستادند... و چند را به خرابات. (جهانگشای جوینی). و اگر بخرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن. (گلستان سعدی). ندیدم کسی سرگران از شراب مگر هم خرابات دیدم خراب. سعدی (بوستان). هرکه با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جو است. سعدی (طیبات). به خرابات چه حاجت که یکی مست شود که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت. سعدی. من خراباتیم و باده پرست در خرابات مغان بیخود و مست. همام تبریزی. شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده. حافظ. ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی. حافظ. بی پیر مرو تو در خرابات هرچند سکندر زمانی. ؟ - پیر خرابات، آن پیری که خراباتیان را برسر است: به فریادم رس ای پیر خرابات به یک جرعه جوانم کن که پیرم. حافظ. - خرابات نشین، آنکه در میکده ملازم باشد. مست و جویای باده: با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. حافظ. ، محل فُسّاق اعم از قحبه خانه و قمارخانه و میخانه. جائی که اراذل و اوباش برای طرب در آن میگذرانند. عشرتکده. (یادداشت بخط مؤلف). طربخانه. (شرفنامۀ منیری) : تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است. حافظ
نام جائی است، و در شعر لبید آمده است، و آبهائی متعلق به خزاعه پائین تر از کلیّه است. کثیر گوید: اقیدی دماً یا ام عمرو هرقته فیکفیک فعل القاتل المتعمد و لن یتعدی ما بلغتم براکب زوره اسفار تروح و تغندی فظلت باکناف الغرابات تبتغی مظنتها و استبرأت کل مرتدی. حفصی گوید: غرابات نزدیک العرمه در زمین یمامه است. اصمعی راست: لمن الدار تعفی رسمها بالغرابات فاءعلی العرمه. (از معجم البلدان)
نام جائی است، و در شعر لبید آمده است، و آبهائی متعلق به خزاعه پائین تر از کُلَیَّه است. کثیر گوید: اقیدی دماً یا ام عمرو هرقته فیکفیک فعل القاتل المتعمد و لن یتعدی ما بلغتم براکب زوره اسفار تروح و تغندی فظلت باکناف الغرابات تبتغی مظنتها و استبرأت کل مرتدی. حفصی گوید: غرابات نزدیک العرمه در زمین یمامه است. اصمعی راست: لمن الدارُ تعفی رسمها بالغرابات فَاءَعلی العرمه. (از معجم البلدان)
آرارات. جبال (آتشفشانی) به ارمنستان، که طبق روایت کتاب مقدس کشتی نوح آنجا مستقر شد. جودی. اراراط. در قاموس کتاب مقدس آمده: اراراط (ملعون) مقاطعه ایست در مرکز ارمنستان که مابین رود ارس و دریای وان و ارومیه واقع است (کتاب دوم پادشاهان 19:37، کتاب اشعیا 37:38). گاهی این لفظ بر تمام آن مملکت اطلاق شده (کتاب ارمیا 51:27) و موافق روایات کشتی نوح بر این کوه قرار گرفت. این کوه بلند را ارامنه مسیس و ترکان اگریداغ یعنی سراشیب و ایرانیان کوه نوح و اروپائیان غالباً اراراط و اعراب جودی نامند. و آن صاحب دوقله است که یکی مقدار چهارهزار قدم از دیگری بلندترو بسلسلۀ کوههائی که بطرف شمال مغربی و مغرب ممتدند می پیوندد و همیشه این کوه عظیم دارای رتبۀ عالی بوده دائماً بر قله اش برف نمودار است و 17000 قدم از سطح دریا مرتفع و از جمله آتشفشانهائی است که انفجارآخری وی بسال 1840 میلادی بوده - انتهی. هرودت مورخ یونانی مردم ارارات را الارد نوشته است. (ایران باستان ص 36 و 2269). و رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
آرارات. جبال (آتشفشانی) به ارمنستان، که طبق روایت کتاب مقدس کشتی نوح آنجا مستقر شد. جودی. اراراط. در قاموس کتاب مقدس آمده: اراراط (ملعون) مقاطعه ایست در مرکز ارمنستان که مابین رود ارس و دریای وان و ارومیه واقع است (کتاب دوم پادشاهان 19:37، کتاب اشعیا 37:38). گاهی این لفظ بر تمام آن مملکت اطلاق شده (کتاب ارمیا 51:27) و موافق روایات کشتی نوح بر این کوه قرار گرفت. این کوه بلند را ارامنه مسیس و ترکان اگریداغ یعنی سراشیب و ایرانیان کوه نوح و اروپائیان غالباً اراراط و اعراب جودی نامند. و آن صاحب دوقله است که یکی مقدار چهارهزار قدم از دیگری بلندترو بسلسلۀ کوههائی که بطرف شمال مغربی و مغرب ممتدند می پیوندد و همیشه این کوه عظیم دارای رتبۀ عالی بوده دائماً بر قله اش برف نمودار است و 17000 قدم از سطح دریا مرتفع و از جمله آتشفشانهائی است که انفجارآخری وی بسال 1840 میلادی بوده - انتهی. هرودت مورخ یونانی مردم ارارات را الارُد نوشته است. (ایران باستان ص 36 و 2269). و رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
پول گذران هزینه زندگی، جمع اخراج. اخراجها، وجه معاش وجه گذران خرجی هزینه، آنچه از شهر یا کشوری از کای بازرگانی و جز آن بیرون برند صادرات، مالیات غیر مستمر بیش از میزان عادی یا اخراجات دیوانی. مالیاتی که برای مصارف دیوانی وصول میشود
پول گذران هزینه زندگی، جمع اخراج. اخراجها، وجه معاش وجه گذران خرجی هزینه، آنچه از شهر یا کشوری از کای بازرگانی و جز آن بیرون برند صادرات، مالیات غیر مستمر بیش از میزان عادی یا اخراجات دیوانی. مالیاتی که برای مصارف دیوانی وصول میشود