جدول جو
جدول جو

معنی اذؤب - جستجوی لغت در جدول جو

اذؤب(اَ ءُ)
جمع واژۀ ذئب. گرگان، اذیال ناس، طبقۀ پست از مردم. اذناب ناس. سپس روندگان. پس ماندگان. سپس ماندگان. اواخر قوم. مقابل نواصی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مسکه در دیگ کردن جهت روغن شدن آن. (منتهی الارب). آب کردن کره. اذابه.
لغت نامه دهخدا
(اَ ءُ)
جمع واژۀ ظأب، بمعنی زجل و فریاد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و رجوع به ظأب و ظؤب شود. جمع واژۀ ظأب، بمعنی بانگ و فریاد و غوغا و ستم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءُ)
جمع واژۀ ثوب
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
رجل مذؤب، مردی که در گوسپندان وی گرگ افتاده باشد. (منتهی الارب). گرگ زده. که گرگ در اغنامش افتاده است. (از متن اللغه). ترسیده شده از گرگ و آنکه در گله های وی از گرگ خسارت رسیده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به مذؤوب و مذئوب شود، برذون مذؤب، اسب گرفتار به علت ذئبه. (منتهی الارب). اسب مبتلا و گرفتار به بیماری ذئبه. (از متن اللغه). گرفتار بیماری ذئبه. (ناظم الاطباء). رجوع به مذؤوب و مذئوب شود
لغت نامه دهخدا