ناقص زنخ از مردم و جزآن، یا آنکه حنک زبرین او دراز و حنک زیرین وی ناقص و کوتاه باشد. کوتاه زنخ. (مهذب الاسماء). خردچانه، آزار کردن. رنجه کردن. آزردن. رنجانیدن. (مؤید الفضلاء) :5 که دست تطاول بمال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز نهاده. (گلستان)
ناقص زنخ از مردم و جزآن، یا آنکه حنک زبرین او دراز و حنک زیرین وی ناقص و کوتاه باشد. کوتاه زنخ. (مهذب الاسماء). خردچانه، آزار کردن. رنجه کردن. آزردن. رنجانیدن. (مؤید الفضلاء) :5 که دست تطاول بمال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز نهاده. (گلستان)
رندان و اوباش. بعضی گویند ظاهراً جمعلوطی است نظیر رنود و صدور که جمع رند و صدر است، وصاحب بهار عجم گوید: در این سخن تأمل است، چه در رنود و صدور حرف راء و صاد هر دو فاء کلمه و اصلی اند ولی همزۀ الوط اصلی نیست، مگر اینکه گوییم در لفظ تحریف روی داده، و صحیح آن لووط بر وزن سقوط بر قیاس هنود است که جمع ’هندی’ است. (از آنندراج) (بهار عجم). امروزه بیشتر ’الواط’ استعمال کنند. رجوع به الواط و الواد و بهار عجم و آنندراج و چراغ هدایت شود
رندان و اوباش. بعضی گویند ظاهراً جمعلوطی است نظیر رنود و صدور که جمع رند و صدر است، وصاحب بهار عجم گوید: در این سخن تأمل است، چه در رنود و صدور حرف راء و صاد هر دو فاء کلمه و اصلی اند ولی همزۀ الوط اصلی نیست، مگر اینکه گوییم در لفظ تحریف روی داده، و صحیح آن لووط بر وزن سقوط بر قیاس هنود است که جمع ’هندی’ است. (از آنندراج) (بهار عجم). امروزه بیشتر ’الواط’ استعمال کنند. رجوع به الواط و الواد و بهار عجم و آنندراج و چراغ هدایت شود