جدول جو
جدول جو

معنی اذواء - جستجوی لغت در جدول جو

اذواء
(گُ)
پژمرده کردن. خوشانیدن. پژمرانیدن. پلاسانیدن، چنانکه گرما تره یعنی بقل را
لغت نامه دهخدا
اذواء
(اَذْ)
جمع واژۀ ذو
لغت نامه دهخدا
اذواء
پژمرده کردن: پژ مراندن
تصویری از اذواء
تصویر اذواء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اذواق
تصویر اذواق
ذوق ها، نشاط ها، چشایی ها، ذائقه ها، جمع واژۀ ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(اَظْ)
جمع واژۀ ظاء، از حروف تهجی بر تذکیر و جمع واژۀ آن بر تأنیث ظاآت است. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ظاء شود
لغت نامه دهخدا
مسکه در دیگ کردن جهت روغن شدن آن. (منتهی الارب). آب کردن کره. اذابه.
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ ماء. (از اقرب الموارد). رجوع به ماء و میاه و امواه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذِبْ با)
جمع واژۀ ذباب، بمعنی مگس و تیزنای شمشیر. (دهّار)
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذوق
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذوطه. عنکبوتان که پشت زرد دارند
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تأنیث آذن. بزرگ گوش. (مهذب الاسماء).
- نعجه اذناء، میش مادۀ درازگوش. (منتهی الارب) ، شهریست (بشام) بابازار خرم بر لب رود سیحون نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(قُ نُ / نِ / نَ)
سخت زدن کسی را. (منتهی الارب). نیمه جان گذاشتن کسی را. بر باقی جان گذاشتن کسی را. (منتهی الارب). بر باقی جان گذاشتن نیم مرده ای را
لغت نامه دهخدا
(فِ لَ / لِ خوا / خا)
اذکاء نار، برافروختن آتش را. (منتهی الارب). تیز کردن آتش و چراغ را. (تاج المصادر بیهقی). روشن کردن آتش. برکردن چراغ، خوار داشتن. (منتهی الارب). خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث) (مؤید الفضلاء). تذلیل. ذلیل کردن. اقماع. (تاج المصادر بیهقی) :5 ابوعلی را باکرام و احترام تمام بجرجانیه بردند و خوارزمشاه را در لباس اذلال و کسوت نکال بر مرکبی بستند و بجرجانیه رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 161). و در اذلال صعاب و رقاب براهین معجز نموده... (جهانگشای جوینی). با خاندان خوارزمشاهیه و سلجوقیه... چه مایه اذلال رفت. (رشیدی).
گفت بعد عزّت این اذلال چیست
گفت آن داد است و اینت داوری است.
مولوی.
، اذلال کسی، خوار یافتن اورا، خداوند یاران خوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). صاحب یاران خوار گردیدن. (منتهی الارب). صاحب یاران خوار و ذلیل شدن، نرم گردانیدن. رام کردن.
- اذلال بعیر صعب، رام کردن شتر سرکش را به برکشیدن کنه ها را از او. برکشیدن کنه از شتر سرکش تا لذّت یابد و انس و الفت گیرد. (منتهی الارب).
، اخلاق دیباجه. آب رو ریختن
لغت نامه دهخدا
اذراء به، مضطر کردن به. ملجاء کردن به. ناچار و ناگزیر کردن از: اذّراءه الیه، مضطر کرد آن را بسوی وی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
بخشم آوردن. در خشم آوردن. (منتهی الارب). اغضاب.
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ اَ)
گول گردیدن. (ناظم الاطباء). اظواء مرد، احمق شدن وی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بانگ کردن گربه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخواء
تصویر اخواء
گرسنه شدن، فروافتادن، خانه ویرانی، سپرده ستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذواق
تصویر اذواق
جمع ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواء
تصویر اکواء
به زبان رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن خم های رود کناره های شهرها درفش دوختن، درفش برافراشتن، پژمردن، آرزو داشتن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن فریفتن از راه تردن گول زدن از راه بردن گمراه کردن بیراه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذراء
تصویر اذراء
وا داشتن، اشک ریزی، خاک انگیزی، آزمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باریک شدن، وی، ضعیف شدن، نور وروشنائی نور وروشنائی، جمع ضوء روشنیها فروغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواء
تصویر اسواء
نهادن هموار ساختن رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغواء
تصویر اغواء
((اِ))
گمراه کردن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهواء
تصویر اهواء
جمع هواء، آرزوها، میل ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارواء
تصویر ارواء
((اِ))
سیراب کردن، روان کردن، به روایت شعر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواء
تصویر انواء
جمع نوء، سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین