- ادیم
- چرم و پوست
معنی ادیم - جستجوی لغت در جدول جو
- ادیم
- پوست دباغی شده، چرم،
برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم ، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح،(سعدی - ۱۵۷) برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
- ادیم
- چرم دباغی شده، پوست خوشبوی سرخ رنگ، روی زمین، سفره غذا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرمی چرمینه منسوب به ادیم، ادیم گر
دیرین
گناهکار تبه کار بزه مند بزه کار بزه گر مذنب مجرم عاصی، دروغگوی دروغزن، لقب ابوجهل، لقب یزد گرد پسر بهرام پادشاه ساسانی (در نزد عرب) بزه گر بزهکار
تیره گون دستار سیاه
ناله و فریاد
شاعر، سخندان، سخن سنج
سیاه و تیره گون
سیه چرده، تو دماغی، سیاه بینی، اسب دیزه
خالدار
ویرایش
پایا، همیشگی، پاینده، همیشه
کهن جامه
درد آور
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
آفریده
شب بی ستاره سیاه شب تشنه: مرد
جاوید پایدار، همیشه همواره
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
کپیک خوربری ازجانوران
همدم، هم صحبت، همنشین
پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
معدوم، نیست شده، نابود، نایاب
دردناک، دردآورنده، بسیار دردناک
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
سیاه رنگ (اسب)، کنایه از اسب، کنایه از سیاه، تاریک
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
کسی که علم ادب می داند، سخن سنج، سخن دان، بافرهنگ، دبیر، معلم
نیست و نابود شده
دیرینه، پیشین و سابق، پیر و سالدیده