- ادویه
- داروها، ج دوا
معنی ادویه - جستجوی لغت در جدول جو
- ادویه
- گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا
- ادویه ((اَ یِّ))
- جمع دواء، داروها، عموم دیگ افزارها از هر نوع مانند، فلفل، دارچین، زیره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دراسمایی نظیر (هرمزجادویه) و (بهمن جادویه) (جاذویه) بمعنی شفیع و واسطه است
منسوب به ادب. هر یک از فن های ادب یکی از دانشهای ادب آنچه پیوستگی و بستگی به ادب دارد، جمع ادبیات
جمع دعا
جمع لوا، پر رچم ها نشان ها جمع لوا درفشها بندها
جمع وادی، رودها، دره ها جمع وادی رودها رودخانه ها، دره ها فرجه های بین کوهها و پشته ها که مجرای سیل شود
وای (جو) گودال جمع هوا هواها
بیابان، فلات
دعاها، نیایش ها، جمع واژۀ دعا
لواء ها، پرچم ها، جمع واژۀ لواء
وادی ها، سرزمین ها، فضاها، جایگاه ها، گشادگی های میان دو کوه، دره ها، رودخانه ها، جمع واژۀ وادی
نوعی سالاد که از سیب زمینی، خیارشور، تخم مرغ آب پز، گوشت مرغ یا کالباس، نخودفرنگی، روغن زیتون، سس مایونز و آب لیمو تهیه می شود
ترفند فریب
زن بیمار تباه شکم
ترکی کاشانه
دارچین دان دارودان
دارچین کوبی کار و عمل ادویه کوب، پیشه و شغل ادویه کوب
هاون دستاس چپسین داروکوب دارچین کوب ادویه سا
داروشناسی دارو شناسی کار داروشناس
داروشناس ادویه شناسنده دارو شناس حشائشی عشاب نباتی
داروسای
داروسای
دارچین زدن افزار زدن ریختن ابازیر در خورشها
ظرفی که ادویه مطبخ در آن جای دارد
بوزار
داروها دیگ افزار جمع ادویه، جمع دوا داروها
دواهایی که عفونت های جلدی را با آن پاک کنند، ضد عفونی های جلدی
جمع ادویه (غیرفصیح)
آمیختن داروها
زالزالک. توضیح این نام بهمه گونه های زالزالک مانند ولیک و ترشه و لیک نیز اطلاق شود