نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است، گرداندن امور، مدیریت مثلاً ادارۀ زندگی اداره شدن: انجام شدن اداره کردن: گرداندن امور، مدیریت
نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است، گرداندن امور، مدیریت مثلاً ادارۀ زندگی اداره شدن: انجام شدن اداره کردن: گرداندن امور، مدیریت
جمع واژۀ دواء. داروها. عقاقیر: هر کس بکاشان... رسیده... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقۀ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 22).
جَمعِ واژۀ دَواء. داروها. عقاقیر: هر کس بکاشان... رسیده... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقۀ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 22).
این کلمه در بیت مسعودسعد آمده است: یکی بودم و داند ایزد همی که بر من موکل کم از ده نبود بگوش اندرم جز کس و بس نشد بلفظ اندرم جز ادوده نبود. و معنی آن معلوم نشد. و ظاهراً از اتباع است، مثل کس و بس
این کلمه در بیت مسعودسعد آمده است: یکی بودم و داند ایزد همی که بر من موکل کم از ده نبود بگوش اندرم جز کس و بس نشد بلفظ اندرم جز ادوده نبود. و معنی آن معلوم نشد. و ظاهراً از اتباع است، مثل کس و بس
قسمتی از وزارتخانه. هر وزارتخانه به چند اداره و هر اداره به چند دائره منشعب شود. ج، ادارات. - ادارۀمحاسبات. رجوع به محاسبات شود. - ادارۀ مدعی العمومی ابتدائی. رجوع به دادسرا شود. - ادارۀ مدعی العمومی استیناف. - ادارۀممیزی. رجوع به ممیزی شود، نامی که بغلط بزنان حرم سلطان داده اند، انگر نقاش معروف دو پردۀ بسیار زیبا ساخته است: ’ادالیسک غنوده’ که در رم بسال 1814م. کرده است و امروز در موزۀ لوور است. ادالیسک دوم، زنی جوان و موخرمائی را نشان میدهد که سر خود را بر بازو خم کرده است. ادالیسک اژن دلاکروا (1847 میلادی) بر پردۀ قرمز غنوده و سر را در انحنای بازوی چپ جا داده است. چهرۀوی دارای کمال و رنگ پرده بسی زنده و جاندار مینماید. ادالیسک های دیگری نیز لوئی بولانژه (1830) ، کور (1838) ، ا. کلن (1838) ، ارنست هبر، ه. سالمسن (1872) و دیگران دارند
قسمتی از وزارتخانه. هر وزارتخانه به چند اداره و هر اداره به چند دائره منشعب شود. ج، اِدارات. - ادارۀمحاسبات. رجوع به محاسبات شود. - ادارۀ مدعی العمومی ابتدائی. رجوع به دادسرا شود. - ادارۀ مدعی العمومی استیناف. - ادارۀممیزی. رجوع به ممیزی شود، نامی که بغلط بزنان حرم سلطان داده اند، انگر نقاش معروف دو پردۀ بسیار زیبا ساخته است: ’ادالیسک غنوده’ که در رم بسال 1814م. کرده است و امروز در موزۀ لوور است. ادالیسک دوم، زنی جوان و موخرمائی را نشان میدهد که سر خود را بر بازو خم کرده است. ادالیسک اژن دلاکروا (1847 میلادی) بر پردۀ قرمز غنوده و سر را در انحنای بازوی چپ جا داده است. چهرۀوی دارای کمال و رنگ پرده بسی زنده و جاندار مینماید. ادالیسک های دیگری نیز لوئی بولانژه (1830) ، کور (1838) ، ا. کُلَن (1838) ، ارنست هبر، هَ. سالمسن (1872) و دیگران دارند
دیوان حکم باشد یعنی بارگاه. شهید گوید: همی فزونی جوید اداره بر افلاک. و به این معنی بمد الف نیز آمده. (از فرهنگی خطی منسوب به اسدی). ولی بی شک این کلمه در شعر شهید اواره است اصل اوارجۀ عربی، چیره کردن. چیره گردانیدن. غالب گردانیدن: ادالنا اﷲ من عدوّنا، چیره گرداناد خدای ما را بر دشمن، نصرت دادن. (مؤید الفضلاء) (آنندراج). یاری دادن. یاری کردن: فکان ذلک مما دعا الناس الی ان نعوا علیهم افعالهم (افعال بنی مروان) و ادالوا بالدعوه العباسیه منهم. (مقدمۀ ابن خلدون)، تغییر دادن
دیوان حکم باشد یعنی بارگاه. شهید گوید: همی فزونی جوید اداره بر افلاک. و به این معنی بمد الف نیز آمده. (از فرهنگی خطی منسوب به اسدی). ولی بی شک این کلمه در شعر شهید اَواره است اصل اَوارِجۀ عربی، چیره کردن. چیره گردانیدن. غالب گردانیدن: ادالنا اﷲ من عدوّنا، چیره گرداناد خدای ما را بر دشمن، نصرت دادن. (مؤید الفضلاء) (آنندراج). یاری دادن. یاری کردن: فکان ذلک مما دعا الناس الی ان نعوا علیهم افعالهم (افعال بنی مروان) و ادالوا بالدعوه العباسیه منهم. (مقدمۀ ابن خلدون)، تغییر دادن
ادارت. گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بگردانیدن. گرداندن: در مداومت کؤس و اقداح و ادارت کاسات از دست سقات... (جهانگشای جوینی). الا یا ایهاالساقی ادر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. حافظ. ، بجای آوردن. گزاردن عبادت چون نماز: کند بقبلۀ تازی ز بهر کدیه نماز بدل بقبلۀ دهقان کند نماز ادا. سوزنی. ، مقابله کردن. مقابلۀ بمثل کردن
اِدارت. گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بگردانیدن. گرداندن: در مداومت کؤس و اقداح و ادارت کاسات از دست سُقات... (جهانگشای جوینی). الا یا ایهاالساقی اَدِرْ کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. حافظ. ، بجای آوردن. گزاردن عبادت چون نماز: کند بقبلۀ تازی ز بهر کدیه نماز بدل بقبلۀ دهقان کند نماز ادا. سوزنی. ، مقابله کردن. مقابلۀ بمثل کردن
طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. (انجمن آرا). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود
طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. (انجمن آرا). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود
کدورت در فارسی وروغ بیا ساقی ان آب آتش فروغ که از تن برد رنج و از دل وروغ (گرگانی) تیرگی، تنگدلی، آلودگی، ناخوشی میان من و یحیی جز ناخوشینیست (تاریخ برامکه) رنج
کدورت در فارسی وروغ بیا ساقی ان آب آتش فروغ که از تن برد رنج و از دل وروغ (گرگانی) تیرگی، تنگدلی، آلودگی، ناخوشی میان من و یحیی جز ناخوشینیست (تاریخ برامکه) رنج