جدول جو
جدول جو

معنی ادواردز - جستجوی لغت در جدول جو

ادواردز
(اِ)
طبیعی دان انگلیسی، متولد در وستهام (1693- 1773م.). او راست: تاریخ طبیعی پرندگان نامعروف
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادواری
تصویر ادواری
امری که نوبت به نوبت و گاه به گاه صورت می گیرد، نوبتی مثلاً جنون ادواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
مراحل، دوره ها مثلاً ادوار زندگی، زمان ها، در موسیقی مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دریاچۀ ادوارد، دریاچۀ کوچکی به افریقا، که دریاچۀ آلبرنیانزا بدان پیوندد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کودکان ادوارد، پردۀ نقاشی عمل پل دلارش. این پرده ادوارد پنجم و دوک دیرک را که در اطاقی در برج لندن توقیف شده اند، نشان میدهد هر دو شاهزاده بر تخت خواب نشسته اند و از سیمای ادوارد پنجم، رنج درونی و حزن او آشکار است و بجامۀ سیاه ملبس است، دستهای وی بهم ملحق و سراو خم است و بشانۀ برادر خود تکیه کرده است و او جامه ای از مخمل سیاه در بر دارد و کتاب ادعیۀ خود رابر زانوان برادر ارشد بازگذاشته و او را وادار بخواندن کتاب داشته و ناگهان آواز شوم کلید توجه او را جلب کرده و وی سر را بطرف در که از آنجا شعاعی داخل شده است، برگردانیده است و سگی کوچک نیز بهمان جهت مینگرد، گوشها را بلند دارد و منتظر دخول کسان است. اینان قاتلینی هستند که گلسستر برای کشتن شاهزادگان فرستاده است. این پرده اکنون در موزۀ لوور است
لغت نامه دهخدا
(اِشْ)
اشوارچ. نام راهبی از اهالی شهر فریبورگ در کشور آلمان بود و در قرن چهاردهم میلادی میزیست. عوام وی را کاشف و مخترع باروت میدانند و برحسب روایت دیگر کشف باروت قبل از وی بوده و او راه بکار بردن و استفادۀ از آن را ابتکار کرده و به وندیکیها آموخته است. مجسمۀ وی را در میهن او برپا ساخته اند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
جمع واژۀ دور. گردشها.
- ادوار، یا ادوار سنین، دوره ای که احکامیان و منجمین برای هر کوکبی از بدو خلقت تا امروز قائل شده اند و آنرا بفارسی هزارات گویند.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از بخش یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری است. کوهستانی جنگلی و معتدل مرطوب و دارای 420 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود نکا و محصول آنجا غلات، شاهدانه، عسل و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دورکی زمانیک منسوب به ادوار نوبتی. امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد. یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
زمانها، گردشهای روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادواری
تصویر ادواری
نوبتی، دوره ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
جمع دور، گردش ها، زمان ها، دوایر نود و یک گانه موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
دوره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی