دهی است از دهستان جوزم و دهج بخش شهر بابک شهرستان یزد. واقع در 69هزارگزی شمال باختری شهر بابک متصل به راه فرعی دهج به خبر. دارای 2265 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جوزم و دهج بخش شهر بابک شهرستان یزد. واقع در 69هزارگزی شمال باختری شهر بابک متصل به راه فرعی دهج به خبر. دارای 2265 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
جبرائیل. راهب یسوعی از خاندان ادّۀ مارونیه لبنانیه. او راست: القواعد الجلیهفی علم العربیه که در مطبعهالیسوعیین بیروت در دو جزو بطبع رسیده و طبع دوم آن بسال 1896 میلادی بوده است. تولد وی بسال 1848 و وفات 1914م. (معجم المطبوعات)
جبرائیل. راهب یسوعی از خاندان ادّۀ مارونیه لبنانیه. او راست: القواعد الجلیهفی علم العربیه که در مطبعهالیسوعیین بیروت در دو جزو بطبع رسیده و طبع دوم آن بسال 1896 میلادی بوده است. تولد وی بسال 1848 و وفات 1914م. (معجم المطبوعات)
دو قریه است بشمال لبنان: نخست بناحیۀ بترون در قضائی به همین نام که در حدود 300 تن سکنه دارد از موارنه. دوم بناحیۀ جبیل سفلی در قضاء کسروان و سکنۀ آن قریب 200 تن از موارنه. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، طلا کردن روغن بر خود. (منتهی الارب). روغن مالیدن. خویشتن را بروغن چرب کردن. (تاج المصادر بیهقی)
دو قریه است بشمال لبنان: نخست بناحیۀ بترون در قضائی به همین نام که در حدود 300 تن سکنه دارد از موارنه. دوم بناحیۀ جبیل سفلی در قضاء کسروان و سکنۀ آن قریب 200 تن از موارنه. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، طلا کردن روغن بر خود. (منتهی الارب). روغن مالیدن. خویشتن را بروغن چرب کردن. (تاج المصادر بیهقی)
ادّ. عجب. شگفت، دروغ گفتن، نفاق کردن، پوشیدن. (آنندراج). بپوشیدن، صنعت کردن در سخن و جز آن، خیانت کردن، صاف گردانیدن. (منتهی الارب) ، غش کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خوار داشتن. قال اﷲ تعالی: افبهذا الحدیث انتم مدهنون. (قرآن 81/56). در یک نسخۀ خطی مهذب الاسماء برای کلمه معنی ’دیو’ و در نسخۀ دیگرمعنی ’ونو’ آمده است و شاید هر دو مصحف ریو باشد ادّ. سختی.
اِدّ. عجب. شگفت، دروغ گفتن، نفاق کردن، پوشیدن. (آنندراج). بپوشیدن، صنعت کردن در سخن و جز آن، خیانت کردن، صاف گردانیدن. (منتهی الارب) ، غش کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خوار داشتن. قال اﷲ تعالی: افبهذا الحدیث انتم مدهنون. (قرآن 81/56). در یک نسخۀ خطی مهذب الاسماء برای کلمه معنی ’دیو’ و در نسخۀ دیگرمعنی ’ونو’ آمده است و شاید هر دو مصحف ریو باشد اِدّ. سختی.
ابن ضرار الضبی. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 44 شود، دشوارتر. مکروه تر. سخت تر. واقعۀ عظیم تر: بل الساعه موعدهم والساعه ادهی و امر. (قرآن 46/54). ان ادهی مصیبه نزلت بی ان تصدی و قد عدمت الشبابا. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 380 س 12) ابن منصور بن زید بلخی. پدر سلطان ابراهیم که پادشاهی بلخ ترک داده درویشی اختیار کرده بود و قصۀ آن مشهور است. (مؤید الفضلاء). و رجوع به ابراهیم ادهم شود عنبری یا عبدی. ابوعبیدالله المرزبانی در الموشح از او روایت دارد. رجوع به الموشح چ مصر ج 1 ص 130 و 227 شود واعظ، متخلص به عزلتی. او راست: کتاب معیارالعلم والعمل
ابن ضرار الضبی. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 44 شود، دشوارتر. مکروه تر. سخت تر. واقعۀ عظیم تر: بل الساعه موعدهم والساعه ادهی و امر. (قرآن 46/54). ان ادهی مصیبه نزلت بی ان تصدی و قد عدمت الشبابا. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 380 س 12) ابن منصور بن زید بلخی. پدر سلطان ابراهیم که پادشاهی بلخ ترک داده درویشی اختیار کرده بود و قصۀ آن مشهور است. (مؤید الفضلاء). و رجوع به ابراهیم ادهم شود عنبری یا عبدی. ابوعبیدالله المرزبانی در الموشح از او روایت دارد. رجوع به الموشح چ مصر ج 1 ص 130 و 227 شود واعظ، متخلص به عزلتی. او راست: کتاب معیارالعلم والعمل
سیاه. (منتهی الارب). تیره گون: غرۀ بامداد بر صفحۀ ادهم ظلام پیدا گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 31). رو سفید از قوت بلغم بود باشد از سودا که روی ادهم بود. مولوی.
سیاه. (منتهی الارب). تیره گون: غرۀ بامداد بر صفحۀ ادهم ظلام پیدا گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 31). رو سفید از قوت بلغم بود باشد از سودا که روی ادهم بود. مولوی.