جدول جو
جدول جو

معنی ادعاق - جستجوی لغت در جدول جو

ادعاق(فَ کُ نَنْ دَ / دِ)
نوعی از دویدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادعا
تصویر ادعا
گفتن سخنی که هنوز درستی یا نادرستی آن اثبات نشده است، مدعی شدن، در علم حقوق اقامۀ دعوی، خودبینی، خودستایی
فرهنگ فارسی عمید
(فُ بَ رَ دَ / دِ)
باریک کردن. (تاج المصادر بیهقی). باریک گردانیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سَ)
ترسانیدن. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ خوَرْ / خُرْ)
دوسانیدن. چسبانیدن
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ بَ کُ نَنْ دَ / دِ)
راندن. دور گردانیدن. دور کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ادخان نار، دود برآمدن از آتش، ادّخان زرع، سخت شدن دانۀ کشت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ درقه. سپرها. (منتهی الارب). سپرهائی که از چرم استوار و مضبوط تیار سازند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
پر کردن چیزی را
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رُو)
دعوی کردن، حق باشد یاباطل. دعوی کردن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). دعوی کردن بچیزی. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دعث
لغت نامه دهخدا
(فَ خوَرْ / خُرْ)
باقی گذاشتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دعص، بمعنی ریگ تودۀ گرد و پشتۀ ریگ مجتمع و پشتۀ خرد از ریگ، آنانکه در نسب خود متهم باشند. پسرانی که اولادالزّناء باشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فِ سَ شِ)
کشتن.
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تکیه کردن بر دعامه. (تاج المصادر بیهقی). یا عام است. و دعامه ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (آنندراج). تکیه کردن برستون. ستون برنهادن. بر چیزی تکیه کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(فَ گُ)
ادفاق کوز، دفق آن. پریشان کردن آنچه در آن بود بیکبار
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ اَ)
برهم سودن دندان از بس سرما.
لغت نامه دهخدا
(فَ نَوَ)
درآوردن چیزی را در چیزی
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ فَ)
پر کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : ادهاق کاس، پر کردن جام را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آتش افکندن از آسمان. (منتهی الارب). صاعقه افکندن از آسمان. (آنندراج). اصعاق آسمان به کسی، صاعقه رساندن به وی. (از اقرب الموارد). بیهوش کردن. (منتهی الارب). بمیرانیدن و بیهوش کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ تَ)
به اندازه کردن کاری را.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ معق، معق، معق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و معق قلب عمق است. (از اقرب الموارد). و رجوع به معق و عمق شود
لغت نامه دهخدا
(اِذْ ذِ)
دورتک گردانیدن چاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمیق کردن چاه را. اعماق. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادلاق
تصویر ادلاق
شمشیر کشیدن از نیام، به هم خوردن دندان ها از سرما
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دعث، مانده ظب ها گنده آب ها، کینه ها دشمنی ها به جاگذاشتن، برگزیدن، دزدی، به دور دست رفتن، دوراندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراق
تصویر ادراق
جمع درقه، سپرهای چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهاق
تصویر ادهاق
جام آگندن پر کردن جام، شتاباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاق
تصویر اصعاق
بیهوش گرداندن بیهوش کردن آذرخشیدن درخشزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادقاق
تصویر ادقاق
باریک کردن، نیکو کوفتن، گوسبند بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعاق
تصویر ازعاق
ترسانیدن، شور کردن، به آب شور رسیدن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعاص
تصویر ادعاص
جمع دعص، پشته های ریگ گرمازدگی کشتن کشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعاق
تصویر امعاق
مغاک کندن گود کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعاء
تصویر ادعاء
((اِ دِّ))
دعوی کردن، مدعی شدن، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار، آرزو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
داوی، داویدن، داوش، داو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
Allegation, Assertion
دیکشنری فارسی به انگلیسی