جدول جو
جدول جو

معنی ادعاث - جستجوی لغت در جدول جو

ادعاث
(فَ خوَرْ / خُرْ)
باقی گذاشتن.
لغت نامه دهخدا
ادعاث
(اَ)
جمع واژۀ دعث
لغت نامه دهخدا
ادعاث
جمع دعث، مانده ظب ها گنده آب ها، کینه ها دشمنی ها به جاگذاشتن، برگزیدن، دزدی، به دور دست رفتن، دوراندیشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادعا
تصویر ادعا
گفتن سخنی که هنوز درستی یا نادرستی آن اثبات نشده است، مدعی شدن، در علم حقوق اقامۀ دعوی، خودبینی، خودستایی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ شَ)
اسراف کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در زمین وعث افتادن، (از ’وع ث’)، ذراع ستور یا جای بستن رسن از آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، ذراع ستورو آنجائی که بدان ریسمان می بندند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوشش و جد و جهد در کار. (ناظم الاطباء) : هم فی انعاث، یعنی رنج کشیدند در امور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رُو)
دعوی کردن، حق باشد یاباطل. دعوی کردن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). دعوی کردن بچیزی. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دعص، بمعنی ریگ تودۀ گرد و پشتۀ ریگ مجتمع و پشتۀ خرد از ریگ، آنانکه در نسب خود متهم باشند. پسرانی که اولادالزّناء باشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فِ سَ شِ)
کشتن.
لغت نامه دهخدا
(فَ کُ نَنْ دَ / دِ)
نوعی از دویدن.
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تکیه کردن بر دعامه. (تاج المصادر بیهقی). یا عام است. و دعامه ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (آنندراج). تکیه کردن برستون. ستون برنهادن. بر چیزی تکیه کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
پوشانیدن، حمار ادلص، خر موی نورسته، شتری که پشم ریخته و بی موی باشد. (آنندراج). مؤنث: دلصاء
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمعگونه ای از دمث. و آن مکان ریگی است نرم. و دماثت بمعنی سهولت خلق از همین ریشه است. (معجم البلدان) ، آهوی سفید. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعاث
تصویر انعاث
ریخت و پاش باد دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعاص
تصویر ادعاص
جمع دعص، پشته های ریگ گرمازدگی کشتن کشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعاء
تصویر ادعاء
((اِ دِّ))
دعوی کردن، مدعی شدن، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار، آرزو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
داوی، داویدن، داوش، داو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
Allegation, Assertion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
allégation, affirmation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
обвинение , утверждение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
Behauptung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
звинувачення , твердження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
zarzut, twierdzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
指控 , 断言
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
alegação, afirmação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
accusa, affermazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
alegación, afirmación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
bewering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
ข้อกล่าวหา , การยืนยัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
tuduhan, pernyataan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
आरोप , दावा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
טענה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
申し立て , 主張
دیکشنری فارسی به ژاپنی