جدول جو
جدول جو

معنی ادعا - جستجوی لغت در جدول جو

ادعا
گفتن سخنی که هنوز درستی یا نادرستی آن اثبات نشده است، مدعی شدن، در علم حقوق اقامۀ دعوی، خودبینی، خودستایی
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
فرهنگ فارسی عمید
ادعا
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
فرهنگ لغت هوشیار
ادعا
داوی، داویدن، داوش، داو
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره
ادعا
تقاضا، توقع، خواست، داعیه، دعوی، مدعا، مطالبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ادعا
مطالبةٌ
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به عربی
ادعا
Allegation, Assertion
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ادعا
allégation, affirmation
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ادعا
accusa, affermazione
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ادعا
обвинение , утверждение
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به روسی
ادعا
Behauptung
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به آلمانی
ادعا
звинувачення , твердження
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ادعا
zarzut, twierdzenie
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به لهستانی
ادعا
指控 , 断言
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به چینی
ادعا
alegação, afirmação
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ادعا
অভিযোগ , দাবি
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به بنگالی
ادعا
الزام , دعویٰ
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به اردو
ادعا
alegación, afirmación
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ادعا
madai
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ادعا
iddia
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ادعا
주장
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به کره ای
ادعا
申し立て , 主張
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ادعا
आरोप , दावा
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به هندی
ادعا
tuduhan, pernyataan
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ادعا
ข้อกล่าวหา , การยืนยัน
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به تایلندی
ادعا
bewering
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به هلندی
ادعا
טענה
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
جمع واژۀ دعث
لغت نامه دهخدا
(فَ خوَرْ / خُرْ)
باقی گذاشتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دعص، بمعنی ریگ تودۀ گرد و پشتۀ ریگ مجتمع و پشتۀ خرد از ریگ، آنانکه در نسب خود متهم باشند. پسرانی که اولادالزّناء باشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فِ سَ شِ)
کشتن.
لغت نامه دهخدا
(فَ کُ نَنْ دَ / دِ)
نوعی از دویدن.
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تکیه کردن بر دعامه. (تاج المصادر بیهقی). یا عام است. و دعامه ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (آنندراج). تکیه کردن برستون. ستون برنهادن. بر چیزی تکیه کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادعاص
تصویر ادعاص
جمع دعص، پشته های ریگ گرمازدگی کشتن کشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دعث، مانده ظب ها گنده آب ها، کینه ها دشمنی ها به جاگذاشتن، برگزیدن، دزدی، به دور دست رفتن، دوراندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعاء
تصویر ادعاء
((اِ دِّ))
دعوی کردن، مدعی شدن، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار، آرزو کردن
فرهنگ فارسی معین