جدول جو
جدول جو

معنی ادثر - جستجوی لغت در جدول جو

ادثر
(اَ ثَ)
نعت تفضیلی ازدثور.
لغت نامه دهخدا
ادثر
سوتاک (غافل)
تصویری از ادثر
تصویر ادثر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدثر
تصویر مدثر
هفتاد و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۶ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکثر
تصویر اکثر
بیشتر، زیادتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدثر
تصویر تدثر
خود را با لباس پوشاندن، لباس را به خود پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داثر
تصویر داثر
هالک، غافل، کهنه، مندرس
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
زند ادعر، آتش زنه که آتش ندهد، تباهی آوردن در کاری. تباهی و فساد در کاری آوردن. (مؤید الفضلاء). داخل کردن در کار چیزی را که آنرا تباه کند، سخن چینی کردن، خیانت کردن نسبت بکسی، بناگاه کشتن کسی را
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
نادان و فرومایه از مردم. مؤنث: غثراء. ج، غثر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نادان. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
نام شهریست در 120 هزارگزی شمال شرقی احمدآباد گجرات دارای 10000 تن سکنه و ناحیتی است نیمه مستقل و تمام آن ناحیت 220000 سکنه دارد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
ماه دوازدهم سال ملی و هم ماه ششم سال دولتی عبرانیانست. در چهاردهم و پانزدهم همین ماه عید مقدس پوریم است (کتاب استر 3:7 و 8:12 و 9:21). و تقریباً با ماه مارس فرنگی مطابق باشد و چون سال قمری باسال شمسی یازده روز تفاوت دارد لهذا یهود هر سه سال یک دفعه سال را سیزده ماه قرار داده اند و ماه سیزدهم را وادار یا ادار دوم گویند. (قاموس کتاب مقدس) ، گوش
لغت نامه دهخدا
(اَ وُ)
ادؤر. جمع واژۀ دار
لغت نامه دهخدا
(اَ هَُ)
جمع واژۀ دهر، بمعنی زمانه و روزگار
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نعت تفضیلی از دور
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شطی بفرانسه که از تورماله، کانتن کامپان (پیرنۀ علیا) سرچشمه میگیرد. طول مجرای آن 294 هزار گز که 112 هزار گز آن قابل کشتی رانی است. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، کمینه تر. حقیرتر. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ)
پیمانه.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
گند. گنده. تیزبوی. تیزگند.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
برادرزاده را گویند که افدر هم مینامند و در بعضی فرهنگ ها همشیره را هم گویند. (فرهنگ شعوری). رجوع به افدر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ غَ)
ایالتی در مشرق بنوبز در ولایت متحدۀ ایلی نوا، مساحت آن 600 میل مربع ودر بعض آمارها عدد اهالی آنرا 41450 تن یاد کرده اند. اهم محصولات آن گندم و دوسر و ذرت و جو و گوجه فرنگی و کشتۀ زردآلو و روغن و پشم است و از مواشی اسب و گوسفند و گاو و خوک و غیر آنها. و در آن چند کارخانه است و کرسی وی پاریس است. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، گریختن، چنانکه بنده یا گریختن وی پیش از رسیدن بشهری که فروخته شود در آن، انباشتن چاه و غیره، انباشته شدن چاه و غیر آن
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
بادگیر. (برهان). بادغر. (جهانگیری). آنجا که بسیار باد باشد. (مؤید الفضلاء). بادگیر بزرگی است در خانه ها برای دخول هوا. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
ناحیه ای در کنتوکی اتازونی که نهر گرین از آن گذرد. مساحت آن چهل وپنج میل مربع و سکنۀ آن متجاوز از 11065 تن باشند و قریب 1368 تن آن سیاهانند. و اراضی کوهستانی بسیار و درختان فراوان دارد و حاصلخیز است و در آن کارخانه های بسیار است و غلۀ آن گندم و ذرت و تتن است.
لغت نامه دهخدا
آشیانه ساز: مرغ، جامه پوشیده، از نام های پیامبر اسلام (ص) آنکه خود را در دثار یاجامه پوشانده باشد لباس پوشیده، این کلمه در قرآن در وصف پیغامبر اسلام آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدثر
تصویر تدثر
با لباس خود را پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داثر
تصویر داثر
غافل، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوثر
تصویر اوثر
کینه کین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثر
تصویر اکثر
بیشتر، بسیارتر، افزونتر، غالب، اغلب، زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغثر
تصویر اغثر
فرو مایه پشماکند زنگاری از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغر
تصویر ادغر
یادگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادفر
تصویر ادفر
بدبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهر
تصویر ادهر
جمع دهر، زمانه ها روزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدثر
تصویر مدثر
((مُ دَّ ثُِ))
لباس به خود پیچیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدثر
تصویر تدثر
((تَ دَ ثُّ))
خود را در جامه پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثر
تصویر اکثر
((اَ ثَ))
بیشتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داثر
تصویر داثر
((ثِ))
کهنه، مندرس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثر
تصویر اکثر
بیشتر
فرهنگ واژه فارسی سره
اغلب
دیکشنری اردو به فارسی