معنی اکثر - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اکثر
اکثر
- اکثر
- بیشتر. (ناظم الاطباء). بسیارتر. (آنندراج). نعت تفضیلی از کثرت. فزون تر. بیشتر. اغلب. بیش. زیادتر. غالب. مقابل اقل. (از یادداشت مؤلف). عبارتست از بالاتر از نصف. (از اقرب الموارد).
- اکثر اوقات، بیشتر هنگامها. (ناظم الاطباء).
- حد اکثر، بیشینه. مقابل حداقل. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
اکثر الظنون میمون.
اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.
اکثر من تفاریق العصا.
(یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا