بیل. کمچه. چمچه. خاک انداز. بیلچه. مقحاه. مسحاه. مجرفه. (یادداشت مؤلف) : چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آئین فرموده بود کرد و بهر جانب مرزها از رکنی و آملی وشاهی و حسامی و شرفی و علایی و بسطامی و دامغانی و استرآبادی بعیارهای مختلف انبارها فرو ریخته بود و مجرفه که در آن ولایت خیسه گویند زرین و سیمین در میان زرها زده از اول دهلیز و آستانه تا بموضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. (تاریخ طبرستان) ، لحاف یا جامۀ کلفت و درشت. (از ناظم الاطباء)
بیل. کمچه. چمچه. خاک انداز. بیلچه. مقحاه. مسحاه. مجرفه. (یادداشت مؤلف) : چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آئین فرموده بود کرد و بهر جانب مرزها از رکنی و آملی وشاهی و حسامی و شرفی و علایی و بسطامی و دامغانی و استرآبادی بعیارهای مختلف انبارها فرو ریخته بود و مجرفه که در آن ولایت خیسه گویند زرین و سیمین در میان زرها زده از اول دهلیز و آستانه تا بموضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. (تاریخ طبرستان) ، لحاف یا جامۀ کلفت و درشت. (از ناظم الاطباء)
آخیه. میخ آخور. آری ّ. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. چوبی کج یا رسنی یا دوالی باشد که هر دو طرف آن در دیوار یا در کوه یا در زمین نیک فروبرده شود و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد و چهارپایه را بدان بندند. (منتهی الارب). چوب کوتاهی از زیر و بالا در دیوار جای کنند و پیرامون آن باز باشد گذراندن و بستن سر طناب اسب را در اصطبل. حلقۀ آهنین بر دیوار نرده برای همین کار. ج، اخایا، اواخی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
آخیه. میخ آخور. آری ّ. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. چوبی کج یا رسنی یا دوالی باشد که هر دو طرف آن در دیوار یا در کوه یا در زمین نیک فروبرده شود و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد و چهارپایه را بدان بندند. (منتهی الارب). چوب کوتاهی از زیر و بالا در دیوار جای کنند و پیرامون آن باز باشد گذراندن و بستن سر طناب اسب را در اصطبل. حلقۀ آهنین بر دیوار نرده برای همین کار. ج، اخایا، اواخی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
هرچیز بسته که بدشواری از هم جدا شود. (برهان). هرچیز بسته و منعقد که بدشواری از هم جدا گشته و حل گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). هر بستگی که بدشواری حل گردد و آنرا انیشه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). رجوع به انبسته شود
هرچیز بسته که بدشواری از هم جدا شود. (برهان). هرچیز بسته و منعقد که بدشواری از هم جدا گشته و حل گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). هر بستگی که بدشواری حل گردد و آنرا انیشه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). رجوع به انبسته شود
و بصورتهای آخمسه، آخسمه و اخمشه نیز آورده اند. شرابی است مثل بکنی که از ارزن و جو سازند. (مؤید الفضلاء). بوزه را گویند و آن شرابی باشد که ازآرد ارزن و جو و امثال آن سازند. (برهان). آب جو.
و بصورتهای آخمسه، آخسمه و اخمشه نیز آورده اند. شرابی است مثل بکنی که از ارزن و جو سازند. (مؤید الفضلاء). بوزه را گویند و آن شرابی باشد که ازآرد ارزن و جو و امثال آن سازند. (برهان). آب جو.
جمع واژۀ خمیس، نیز موضعی است بسرزمین عرب. ابوعبداﷲ محمد بن المعلی بن عبداﷲ الازدی در شرح شعر تمیم بن مقبل گوید اخمیم موضعی است پست وقومی از عنزه در آنجا فرودآمدند. (معجم البلدان)
جَمعِ واژۀ خمیس، نیز موضعی است بسرزمین عرب. ابوعبداﷲ محمد بن المعلی بن عبداﷲ الازدی در شرح شعر تمیم بن مقبل گوید اخمیم موضعی است پست وقومی از عنزه در آنجا فرودآمدند. (معجم البلدان)
مجموعۀ اشعاری دلکش است که آنرا مانند منظومۀ ایلیاد به اومیروس (همر) شاعر اوصافی یونان باستان نسبت کنند. این مجموعه از 24 منظومه ترکیب شده و از بازگشت اولیس بوطن پس از فتح ترزا حکایت کند. از این مجموعه اخلاق و آداب یونانیان قدیم را نیکو میتوان دریافت. (لغت نامۀ تمدن قدیم ذیل: ادیسا). و رجوع بایران باستان ص 19، 661 و 2071 شود
مجموعۀ اشعاری دلکش است که آنرا مانند منظومۀ ایلیاد به اومیروس (هُمِر) شاعر اوصافی یونان باستان نسبت کنند. این مجموعه از 24 منظومه ترکیب شده و از بازگشت اولیس بوطن پس از فتح تِرُزا حکایت کند. از این مجموعه اخلاق و آداب یونانیان قدیم را نیکو میتوان دریافت. (لغت نامۀ تمدن قدیم ذیل: ادیسا). و رجوع بایران باستان ص 19، 661 و 2071 شود