جدول جو
جدول جو

معنی اخروس - جستجوی لغت در جدول جو

اخروس
بیونانی اماریتون (اماریطون) است. (تحفۀحکیم مؤمن). لیارو. (مخزن الأدویه). امارنطن. صاحب مخزن الأدویه در ذیل اماریطن آرد: لغت یونانیست. ابن بیطار نوشته که جماعتی از انواع اقحوان دانسته اند و نیست چنین و نزد من از انواع قیصوم است و من آنرا چنین شناخته ام بعینه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اروس
تصویر اروس
(دخترانه)
در اساطیر یونان، خدای عشق، سفید، درخشان، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاروس
تصویر خاروس
(پسرانه)
نام یکی از فرماندهان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خروس
تصویر خروس
جنس نر از مرغ خانگی، خروچ، خره، خروه، دیک، ابوالیقظان
خروس کولی: در علم زیست شناسی پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروس
تصویر اروس
متاع، آنچه بتوان خرید یا فروخت، کالا، اسباب، مال، برای مثال یک روز چارپای ببردستم از گله / روز دگر اروس و قماش از نهاندره (پوربهای جامی - لغتنامه - اروس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروس
تصویر اروس
ارس، روسیه، از مردم روسیه، روسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
مربوط به جهان دیگر، آن جهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخیروس
تصویر اخیروس
گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گل های سفید و دانه های ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته، گندم دشتی، گندم بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخروش
تصویر اخروش
شور و غوغا، آشوب و غوغا، فریاد و فغان، هیجان و آشفتگی، هیاهو
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
مخلافی است در یمن. (معجم البلدان). و اجروت هم مخلافی دیگر است هم بدانجا. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اُ خُ)
مان تن، پس از نفریت فرعون مصر، اخریس را فرعون مصر دانسته است. دیودور آخریس و ابوریحان در آثارالباقیه اوخوروس آورده اند. وی با اواگراس، که در سالامین قبرس بر اردشیر هخامنشی یاغی شده بود، بر ضد او همدست شد و به پی سیدیان، که در آسیای صغیر بر شام قیام کرده بودند، یاری کرد. در زمان او، چنانکه ایزوکرات گوید، اردشیر سه سردار یعنی آبروکوماس و تی تروست و فرناباذ را مأمور کرد تا مصر را تصرف کنند (تقریباً در 390 قبل از میلاد) و آنان موفق نشدند. کیفیات این جنگ درست معلوم نیست، ولی ظن قوی میرود که فرماندهی سه سردار باعث عدم توفیق شده باشد. (ایران باستان تألیف پیرنیا ج 2 ص 1132 و 1133)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام پهلوانی یونانی که بسرعت مشی مشهور بوده است. اخیلوس.
- مسئلهالاخلوس و السلحفاه. رجوع به اخیلوس شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی جاوشیر است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
گنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). گنگ گردانیدن. گنگ و لال کردن. گنگلاج کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به یونانی کمثری بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). امرود. گلابی وحشی
لغت نامه دهخدا
(اُ)
خروش. شور و غوغا. (برهان قاطع) :
شادی و خوشی امروز به از دوش کنم
بجهم دست زنم نعره و اخروش کنم.
منجیک (از شعوری).
و در دیوان منوچهری در مسمطی بنام منوچهری آمده است
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ وی ی)
منسوب به اخری. مقابل دنیوی و دنیاوی
لغت نامه دهخدا
نام یکی از سرگردان مقدونی است:
اسکندر شهر ار (ا ر را گرفت و چندفیل در آنجا یافت. بر اثر این خبر اهالی بازیر مأیوس گشته شبانه شهر را تخلیه کردند و با سایر خارجیهابقلۀ کوه آارن پناه بردند. موقع این کوه بقدری محکم بود، که میگفتند هرکول (پهلوان داستانی یونان) هم نتوانست این محل را تسخیرکند. اسکندر چون این قلعه را که از هر طرف شیب های تند داشت و مانند دیواری سر به آسمان کشیده بود دید در فکر فرورفت که چگونه اینجا را بتصرف آرد. در این حال پیر مردی با دو پسرش نزد او آمده گفت اگر به من پاداش خوبی بدهی من راهی را بتو می نمایم. اسکندر در حال وعده داد هشتاد تالان باو بدهند و یکی از پسرهای پیر مرد را گروی نگاهداشته امر کرد که منشی اش مولی نوس با دسته ای از مقدونیهای سبک اسلحه دشمن را اغفال کرده از بیراهه بالا روند. پای کوه مزبور وسیع است، ولی هر قدر کوه بالا میرود باریک تر می شود تا بتک تیزی منتهی میگردد از یک طرف کوه، رود سند جاری و از سمت های دیگر دره های عمیقی است، که وحشت آور میباشد. اسکندر دید تا قسمتی از این دره هاپر نشود یورش ممکن نیست. بنابراین امر کرد از جنگل های اطراف درختان زیادی انداخته دره را پر کردند. این کار هفت روز طول کشید و خود اسکندر اول درخت را انداخت. پس از آن به تیراندازان اسکندر واگریانها امر شد از کوه بالا روند، و سی نفر هم از دستۀ پادشاه مقدونی به سرکردگی خاروس و الکساندر به آنها ملحق شوند. به آخری اسکندر گفت فراموش مکن، که من و تو هم نامیم. (تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ج 2 ص 1774)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اخینوس. گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی. منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند. عصارۀ آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخراس
تصویر اخراس
گنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
جهان آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروش
تصویر اخروش
خروش
فرهنگ لغت هوشیار
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروس
تصویر اروس
کا متاع. روس، روسی از مردم روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخرس
تصویر اخرس
گنگ لال گنگ کندزبان بی آواز ل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
((اُ رَ))
آن جهانی، منسوب به آخرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروس
تصویر اروس
کالا، متاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروس
تصویر اروس
((اُ))
روس، روسی، از مردم روسیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخرس
تصویر اخرس
((اَ رَ))
گنگ، لال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خروس
تصویر خروس
((خُ))
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان، خروچ، خرو
خروس بی محل: کنایه از کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد
خروس جنگی: خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند، آدم شرور و دعواطلب، خروچ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروس
تصویر اروس
عروس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
آن جهانی
فرهنگ واژه فارسی سره
آن جهانی، عقبایی
متضاد: دنیوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خروس
فرهنگ گویش مازندرانی
روس اهل روسیه
فرهنگ گویش مازندرانی