- اخرس
- گنگ لال گنگ کندزبان بی آواز ل
معنی اخرس - جستجوی لغت در جدول جو
- اخرس ((اَ رَ))
- گنگ، لال
- اخرس
- گنگ، لال،
برای مثال نطق پیش قلمش لال بود چون اخرس / عقل پیش نظرش کژ نگرد چون احول (انوری - ۲۹۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گنگ شدن
یک نوع خاک رست که با امح آهن آمیخته شده و در نتیجه برنگ زرد نارنجی قرمز قهوه یی در آمده باشد، در بعضی از سواحل و جزایر جنوبی ایران (از قبیل جزیره هرمز) بفراوانی موجود است و آنرا استخراج میکنند و در نقاشی و رنگ کاری بکار میبرند. سابقا نوعی از آنرا برای بند آوردن خون استعمال میکردند. گل مختوم نوعی از آن است ارتکان ارتکین گلک فاده گل اخرا، قهوه یی مایل بقرمز از گروه رنگهای جسمی
ربودن زود ربودن چیزی را، دزدیدن، در اصطح فنون ادبی ادا کردن معنی مدح است در غزل و یا آوردن معنی غزل در مدح، یکی از اقسام وقف است که در موقع وقف دو ثلث حرکت حرف موقوف علیه تلفظ شود و آن با سرقت فرق دارد، مالی را از محل غیر حرز و بطور مخفی ربودن
کهنه
زیانکارتر
بینی بریده در زبانزد) عروض (سنگی است که در آن بریدگی پدید آید و آن انداختن م است ازمفاعلین آنکه بینیش را سوراخ کرده باشند آنکه بینی وی را شکافته باشند 0، شعری که در وزن آن (خرم) واقع شده باشد یعنی (فعولن) را (عولن) و (مفاعلتن) را (فاعلتن) گویند
ندانمکار گول
ابلک (ابلق) خلنگ
ویران در زبانزد) عرض (سنگی است که در آن ویرانی پدید آید وآن انداختن م و ن از مفاعلین است شکافته گوش آنست که میم اول و نون آخر (مفاعیلن) را بیندازند تا (فاعیل) بماند آنرا به (مفعول) تبدیل کنند و اسم این زحاف (خرب) است و اسم جزئی که عمل (خرب) در آن واقع شود (اخرب)
بدخوی، دلاور، شیربیشه، سختی بد خو تندخو، دلیر دلاور
زنبق سفید ایرسا
دانا کاردان
نوعی خاک رس به رنگ های مختلف زرد، سرخ و قهوه ای که برای ساختن رنگ های نقاشی به کار می رود، به رنگ اخرا
((اَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
آن که بینی اش را سوراخ کرده باشند، شعری که در وزن آن «خرم» واقع شده باشد یعنی «فعولن» را «عولن» و به واژه اخرم اضافه شود. «مفاعلتن» را «فاعلتن» گویند
((اَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
در علم عروض آن است که میم اول و نون آخر «مفاعیلن» را بیندازند تا «فاعیل» بماند، آن را به «مفعول» تبدیل کنند و اسم این زحاف «خرب» است و اسم جزیی که عمل «خرب» در آن واقع شود «اخرب»
((اُ))
فرهنگ فارسی معین
یک نوع خاک رس به رنگ های مختلف زرد، نارنجی، قرمز، قهوه ای که آن را در نقاشی و رنگ کاری به کار می برند
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است، کسی که بینی اش را سوراخ کرده یا شکافته باشند، بریده بینی
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعول تغییر یافته است
سروکوهی. ارس
دیگر، غیر، آخرت
خسیس تر، پست تر
خراشیدن
اشک، مایعی که از ترشح غده های اشکی حاصل می شود و چشم را مرطوب نگه می دارد و در حال گریستن از چشم فرومی ریزد برای مثال ز آهم بود یک شراره درخش / ارس بود ارس مرا مایه بخش (فرید الدهر- مجمع الفرس - ارس)
روسیه، از مردم روسیه، روسی
گنگ بودن، گنگی، لالی
خراس
خراس
پستاندار گوشت خوار تنومند با دمی کوتاه و بدنی پوشیده از مو به رنگ زرد تیره، قهوه ای یا سفید که بر کف پا راه می رود و هنگام جنگ بر روی دو پا می ایستد، کنایه از چاق
خرس قطبی: پستانداری سفید و بزرگ تر از خرس قهوه ای با سر و گردن نسبتاً کوچک که در قطب شمال زندگی می کند
خرس قطبی: پستانداری سفید و بزرگ تر از خرس قهوه ای با سر و گردن نسبتاً کوچک که در قطب شمال زندگی می کند
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
اخرس ها، گنگ ها، لال ها، جمع واژۀ اخرس، برای مثال آخر از استاد باقی را بپرس / یا حریصان جمله کورانند و خرس (مولوی۱ - ۷۸۳)