جدول جو
جدول جو

معنی اخراجی - جستجوی لغت در جدول جو

اخراجی
(اِ)
منسوب به اخراج:
آشفتۀ زلف اوست هر جا تابی ست
دیوانۀ چشم اوست هر جاخوابی ست
زندانی آه ماست هر جا سوزی ست
اخراجی چشم ماست هر جا آبی ست.
سودائی
لغت نامه دهخدا
اخراجی
رانده پزداک منسوب به اخراج اخراج شده: اخراجی چشم ماست هر جا آبی است. (سودایی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخراج
تصویر اخراج
بیرون کردن کسی از محل کارش، بیرون کردن، کسی که از جایی بیرون شده باشد، اخراج شده، هزینه، خرج
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقعدر 43هزارگزی شمال باختری بروجن کنار راه بروجن به شهرکرد. این ناحیه در دامنۀ کوه واقع و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است. بدانجا 125 تن سکنۀ فارسی زبان زندگی می کنند. آب آنجا از رودخانه و چشمه و محصولاتش: غلات، برنج، حبوبات و انگور است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی قالی می بافند. پل خرابی بر روی رود خانه لار و کنار بدان ناحیه می باشد. راه آن نیز فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خراج. مالیاتی. (ناظم الاطباء) ، نام سالی بوده است چون سال شمسی و سال قمری و سال اسکندری و سال جلالی. برای آنکه تطبیقی بین ’سال خراجی’ و ’سال قمری’ شود از تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم چند مثال آورده میشود: 1- روز هرمز ماه تیر سنۀ 572 خراجی موافق سنۀ 579 ه. ق. 2- سنۀ 563 خراجی موافق 569 ه. ق. 3- سنۀ 551 ه. ق. موافق سنۀ 544 خراجی. 4- در صمیم تموز در ماه خرداد سنۀ 586 خراجی موافق شهور سنۀ 595 ه. ق. 5- در ماه تیر سنۀ 577 خراجی موافق سنۀ 585 ه. ق. 6- اول ماه رمضان سنۀ 600 ه. ق. موافق ماه خرداد سنۀ 594خراجی. در جمادی الاولی سنۀ اثنین و ستمائه خراجی صاحب عالم عادل فخرالدوله والدین احمد بن سعد بندقه ادام اﷲ علوه را از حضرت شیراز بکرمان فرستادند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 16). در سنۀ سبعین و خمسمائه خراجی علاوه دیگر حوادث در کرمان قحطی افتاد. (عقدالعلی للموقف الاعلی). چون سنۀ 569 به آخر رسید و سنۀ 570 خراجی درآمد. (تاریخ آل سلجوق). در ماه اردیبهشت سنۀ 557 هجری قمری خراجی اتفاق کسوفی تمام افتاد، دربرج ثوربغایت هایل و سهمناک هوا بمثابۀ تاریک شد که ستاره پیدا آمد. (تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم). شب نوروز هشتم ماه فروردین سنۀ 591 خراجی که وقت تحویل نیّر اعظم است بدرجۀ شرف. (تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم). آقای تقی زاده در گاه شماری سنۀ خراجی را به تفصیل تعریف کرده است. رجوع به گاه شماری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اختاچی. آخته چی. اخته چی. میرآخور. طویله دار. مهتر. ستوربان: و دختر دیگر داشت بیان آغانام، او را به امیر سوتای (موسوتای) اختاجی دادند. (جامعالتواریخ رشیدی).
پیل سطوت خسروی کاختاچیان قدرتش
زین چو شاه اختران بر پشت شیر نر نهند.
ابن یمین.
اختاچیان را فرمود که اسبان خاصه را بنظر آورند. (دستورالوزراء ص 198) ، پاره ای از جامه بیرون آوردن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امیر ابوبکر پهلوان لشکر شیخ ابواسحاق. و او در 748 هجری قمری در جنگ با امیر مبارزالدین کشته شد
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
جمع خرج، خراج بیرون کردن بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختاجی
تصویر اختاجی
بلغت مغولی، میراخور، طویله دار، مهتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
((اِ))
بیرون کردن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختاجی
تصویر اختاجی
اختاچی، اخته چی، میرآخور، طویله دار، مهتر، ستوربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
الفصل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
Deportation, Ejection, Eviction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
déportation, expulsion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
גירוש
دیکشنری فارسی به عبری
اخراج، محرومیت، دفع
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
جلاوطنی , اخراج
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
বিতাড়ন , উচ্ছেদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
uhamisho, kutolewa, kufukuzwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
sürgün, atılma, tahliye
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
추방 , 방출 , 퇴거
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
追放 , 放出 , 立ち退き
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
การเนรเทศ , การขับไล่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
निर्वासन , निष्कासन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
deportasi, pemecatan, pengusiran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
deportatie, uitsluiting, uitzetting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
deportación, expulsión, desalojo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
deportação, expulsão, despejo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
驱逐 , 排放
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
deportacja, wyrzucenie, eksmisja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
депортація , викид , виселення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
Deportation, Ausstoß, Räumung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
депортация , выброс , выселение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
deportazione, espulsione, sfratto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی