جدول جو
جدول جو

معنی اخدار - جستجوی لغت در جدول جو

اخدار
(عَ / عِ نُ / نِ / نَ)
در زیر باران و ابر و باد درآمدن. در باران درشدن.
لغت نامه دهخدا
اخدار
خانه ماندگی در آشیان ماندن
تصویری از اخدار
تصویر اخدار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخیار
تصویر اخیار
خیّرها، نیکوکاران، کریمان، جمع واژۀ خیّر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
خبر دادن، خبردار کردن، آگاه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
خطرها، خطاها، اشتباه ها، بزرگی ها، جمع واژۀ خطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصدار
تصویر اصدار
صادر کردن، فرستادن، بازگردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقدار
تصویر اقدار
توانا گردانیدن، توانا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
خبرها، داستان ها، جمع واژۀ خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادخار
تصویر ادخار
پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان دودانگه، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقعدر سی و سه هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد و سیزده هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر، جمعیت آن 600 تن و مذهب آن تشیع و زبان آنان ترکی است، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 122)
لغت نامه دهخدا
شاخور، صاحب شاخ، باسرو، ذوقرن، هر حیوانی که دارای شاخ باشد، (ناظم الاطباء)، حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امثال آن، مطلق گاو و گوسفند و بز و میش:
خونریز شاخدار خوش آمد به روز عید
در موسمی که باشد گلریز شاخسار
از شاخسار باد نگونسار دشمنت
خونریز او فریضه چو خونریز شاخدار،
سوزنی،
- مرغ شاخدار،نام مرغی است که آن را مرغ مصری نیز گویند، سنگی سار،
، کلۀ پخته و کله پاچه درتداول عامه و عامیان چون گفتن کله خوردن را بشگون ندارند بجای آن به کلۀ پخته شاخدار گویند، هر تنه درختی که دارای شاخه ها بود، (ناظم الاطباء)، نقرۀ پاک و پاکیزه و بیغش، (برهان قاطع)، نقرۀ خالص و ویژه لیکن تنها مستعمل نیست بلکه نقرۀ شاخدار و سیم شاخدار گویند، (آنندراج)، نقرۀ پاک بی بار، کنایه از مردم دیوث، (برهان قاطع)، دیوث، (غیاث)، مردمان قلتبان، جاکش، بچشم خودبین، (برهان قاطع)، خودبین، (غیاث)،
- دروغهای شاخدار، دروغهای بسیار عجیب، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، دروغهای نمایان و آشکارا
لغت نامه دهخدا
تصویری از دخدار
تصویر دخدار
پارسی تازی گشته تختار تختدار جامه خواب جامه پیسه سیاه و سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدار
تصویر اهدار
پایمال کردن، هدر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندار
تصویر اندار
از حساب و شمارش کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدار
تصویر اکدار
جمع کدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغدار
تصویر اغدار
تاریک گردیدن شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدار
تصویر اقدار
توانا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخدار
تصویر مخدار
افچه هراسه مترسک
فرهنگ لغت هوشیار
باز گردانیدن، روانه کردن فرستادن، پراکندن باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن، صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیار
تصویر اخیار
نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخسار
تصویر اخسار
کم کردن زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
جمع خطر، بلاها، تهلکه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفار
تصویر اخفار
پیمان شکستن شرمسار شدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
اذخار ذخیره کردن ذخیره نهادن انبار کردن اندوختن جمع کردن پس انداز کردن چیزی را، بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخداع
تصویر اخداع
پنهان کردن، گنجینه کردن، استوار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدان
تصویر اخدان
جمع خدن، دوستان، دلبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
خبر، آگاهی، اطلاعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجدار
تصویر اجدار
جمع جدر، گره های گوشتی ها، زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخدار
تصویر شاخدار
صاحب شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
فرو نشاندن خواباندن، پنهانیدن پنهان داشتن، در دل داشتن، به دل گرفتن کینه ورزی، تورفتن، خازاندن خاز خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادخار
تصویر ادخار
((اِ دِّ))
ذخیره کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخیار
تصویر اخیار
جمع خیر، نیکان، برگزیدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاخدار
تصویر شاخدار
حیوانی که شاخ دارد، تنه درختی که دارای شاخه باشد، شاخه دار، دیوث، قلتیان، نقره پاک، سیم بی غش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
آگاهی ها، تازه ها، تازه ها، رسیده ها، رویدادها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
هشدار، آگاهانیدن، هشیاری
فرهنگ واژه فارسی سره