جدول جو
جدول جو

معنی اخثم - جستجوی لغت در جدول جو

اخثم
پت بینی بینی پهن، شیر از جانوران
تصویری از اخثم
تصویر اخثم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخطم
تصویر اخطم
دراز بینی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
فراخ بینی ابویا کسی که بوییدن نتواند گنده بینی آنکه بینی وی بوی گرفته باشد بعلتی آنکه قوه بویایی ندارد آنکه بوی بد و خوب را در نمی یابد
فرهنگ لغت هوشیار
بینی بریده در زبانزد) عروض (سنگی است که در آن بریدگی پدید آید و آن انداختن م است ازمفاعلین آنکه بینیش را سوراخ کرده باشند آنکه بینی وی را شکافته باشند 0، شعری که در وزن آن (خرم) واقع شده باشد یعنی (فعولن) را (عولن) و (مفاعلتن) را (فاعلتن) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارثم
تصویر ارثم
سپیدبینی اسپ، بی زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثم
تصویر اکثم
از غذا سیر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخشم
تصویر اخشم
ویژگی کسی که حس شامه اش خوب نیست و بوها را تشخیص نمی دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخشم
تصویر اخشم
((اَ شَ))
گنده بینی، آن که بوی بد و خوب را درنمی یابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخرم
تصویر اخرم
((اَ رَ))
آن که بینی اش را سوراخ کرده باشند، شعری که در وزن آن «خرم» واقع شده باشد یعنی «فعولن» را «عولن» و به واژه اخرم اضافه شود. «مفاعلتن» را «فاعلتن» گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثم
تصویر اکثم
((اَ ثَ))
مرد بزرگ شکم، سیر شکم (از غذا)
فرهنگ فارسی معین
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است، کسی که بینی اش را سوراخ کرده یا شکافته باشند، بریده بینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخم
تصویر اخم
چینهای ابرو و پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثم
تصویر اثم
ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
پهنی بینی بینی کوفتگی، پهنی لاله گوش کوفتن بینی پهن بینی، ستبر گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخم
تصویر اخم
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، ترش رویی، تندرویی، سخت رویی، عبس، عبوس، تجهّم
اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن
اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثم
تصویر اثم
((اِ))
گناه، خطا، کاری که کردن آن روا نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخم
تصویر اخم
اخمه، آژنگ، ترشرویی، درهم کشیدگی ابرو از اوقات تلخی و بدحالی
اخم کسی توی هم بودن: عبوس بودن، ترشرو بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثم
تصویر اثم
گناه، بزه
فرهنگ فارسی عمید
насуплене обличчя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
froncer les sourcils
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ขมวดคิ้ว
دیکشنری فارسی به تایلندی
गुस्से में चहरा
دیکشنری فارسی به هندی