- اختناق
- خفگی و گلوگیر شدن
معنی اختناق - جستجوی لغت در جدول جو
- اختناق
- تنگنا، خفگی، فشار، تنگنا
- اختناق
- ایجاد رعب و وحشت در جامعه از طرف حکومت برای جلوگیری از آزادی مردم، خفه شدن، خفقان، خفه کردن
خفگی، حالتی که به واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می دهد و گاه سبب مرگ می شود، فشردگی گلو، خپک، خپه، کیارا، خبه، خبک
اختناق رحم: در پزشکی نوعی بیماری رحم که به ویژه در زنانی که حبس طمث دارند و بعضی زنان بی شوهر عارض می شود و عوارضی شبیه صرع و غش به آن ها دست می دهد
- اختناق ((اِ تِ))
- خفه شدن، خفه کردن، خفگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب باختناق
خوی گیری، دروغبافی
پاره شدن
کاری را به گردن گرفتن
دست به گردن یکدیگر انداختن، به گردن گرفتن چیزی
دریده شدن، پاره شدن، گذشتن و رفتن، از غلاف درآمدن شمشیر
نویس بندی
به زبان فرانسه: زهد انگیز از بیماریها
در پزشکی نوعی بیماری رحم که به ویژه در زنانی که حبس طمث دارند و بعضی زنان بی شوهر عارض می شود و عوارضی شبیه صرع و غش به آن ها دست می دهد
درخشیدن، درفشیدن
پوشیده شدن
احتراز، پرهیز، دوری
جمع اختف
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
دزدگوشی (استراق سمع)، ربودن تند ربودن ربودن همچون برق، استراق سمع کردن (شیطان)، خیر ه کردن چشم
کشکیدن (کشک کشه خط)
جمع اختط
گام نهادن
فروتنگری، شتاب درگذر به شتاب گذشتن
سبزه بری چمن زنی، برداشتن بار باربرداری
حنا مالیدن به بدن
دشمنی کردن
به هم چسباندن، برهم نهادن
خاص کردن، خاص گردانیدن بچیزی
کوتاه کردن سخن را
فروتنی سر فرود آوردن
جمع اختس
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
انفرادی بودن
جداکردن به نیرو گرفتن