جدول جو
جدول جو

معنی اختفاض - جستجوی لغت در جدول جو

اختفاض(عَمْ بَ فُ)
فرودآمدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اختفا
تصویر اختفا
پنهان شدن، نهان شدن، پوشیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
افشانده شدن جامه و درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تکان دادن جامه تا غبارش بریزد و تکان دادن درخت تا آنچه براوست بریزد. (از اقرب الموارد). افشانده شدن. (مصادر زوزنی)، عقاب کردن، یقال انتقم اﷲمنه، ای عاقبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عقاب کردن. (از اقرب الموارد). یعنی قصاص گرفتن و آن حق خدای تعالی است و انسان رادر آن بهره و نصیبی نیست و اگر کسی از بنی نوع بشر آنرا حق خود بداند و در آن دخل و تصرف کند و مرتکب شود نسبت بخدای تعالی بسیار جسور بوده، افترا بر او بسته است و چون جان و روح شریعت موسوی بر ضد انتقام بوده بدان واسطه شهرهای بست برای ولی مقتول قرار داده شد. و انجیل کلیهً از انتقام منع کرده و به آمرزش امرنموده است. (از قاموس کتاب مقدس) : فلما آسفونا انتقمنا منهم. (قرآن 55/43) ، چون ما را بخشم آوردند، کین کشیدیم از ایشان. (کشف الاسرار ج 9 ص 64).
- عزیزالانتقام، خدای تعالی شأنه. (ناظم الاطباء).
،
{{اسم مصدر}} کینه کشی از کسی. (مؤید الفضلاء). کین کشی. کین خواهی. کینه توزی. (فرهنگ فارسی معین) : اما نفس خشم گیرنده با ویست نام و ننگ جستن... چون بر وی ظلم کنند بانتقام مشغول بودن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96). خواجه (احمدحسن) آغازید هم از اول بانتقام مشغول شدن و ژکیدن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که بانتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی ص 164). بهمه پادشاهان و گردنکشان اطراف رسیده و ترسانند و خواهند که بانتقامی بتوانند رسید. (تاریخ بیهقی ص 131). علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی تعصب و انتقام می بود. (تاریخ بیهقی ص 177). من او را دست خواجه نخواهم داد که چنین چاکران را فروخورد بانتقام خویش. (تاریخ بیهقی).
وآنرا که ازو همی طمع دارد
گو ساخته باش انتقامش را.
ناصرخسرو.
اگر در انتقام جد ننمایی بیش از این شاه مرغان نتوانی بود. (کلیله و دمنه). بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید میکنی ؟ (کلیله و دمنه).
با آب کار تیغ و چو تیغ از غذای نفس
صوفی ّ کار آب کن از خون انتقام.
خاقانی.
برید پست سر بخل را بتیغ کرم
چنین غزال صفت انتقام او زیبد.
خاقانی.
گردون قبازره زده بر انتقام مرگ
مرگش ز راه درز قبای اندرآمده.
خاقانی.
بتدبیر لشکر و انتقام از آن جمع که در خون شمس المعالی سعی کرده بودند مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 378). منتصر ناچار راه هزیمت گرفت و خان با لشکر او بانتقام بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 191). در شهور سنۀ 390 (ه.ق.) بانتقام آن واقعه بسجستان رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 200).
گر زمین و آسمان بر هم زدی
زانتقام این مرد بیرون نامدی.
مولوی.
هرون گفت ای پسر کرم آنست که عفو کنی و گرنتوانی تو نیز دشنام مادر ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد. (گلستان). درویش را مجال انتقام نبود. (گلستان). ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. (گلستان)،
{{اسم}} کینه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- بهرام انتقام، آنکه انتقامش چون انتقام ستارۀ بهرام (جنگاور فلک) است: ناهیدبهجت، سپهراحتشام، عطاردحشمت، بهرام انتقام. (حبیب السیر ج 3 ص 1).
- امثال:
در عفو لذتیست که در انتقام نیست.
؟
ز بیوفا بوفاانتقام باید کرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
زن را ختنه کردن: اخفضت الجاریه اخفاضاً، ختنه کرد خویشتن را آن جاریه.
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ فَ)
اختفاق سراب، جنبیدن گوراب و طپیدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ تَ)
به آب درآمدن، آنکه سرگوش وی پهن باشد، شیر. اسد، شمشیر پهن، شرم سطبر، در زن
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ شِ کَ)
نهان گردیدن. پوشیده گردیدن. پنهان شدن. استتار. تواری: عبدالملک از غصۀ آن حیلت و محنت این علت بی سامان شد و جز گریختن و دست در دامن اختفا آویختن چاره ندانست. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختباز
تصویر اختباز
نان پزی نان پختن
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباء
تصویر اختباء
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداف
تصویر اختداف
کوشش دربریدن، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباط
تصویر اختباط
شب دریوزگی شرم دریوزگی: گدایی با شرمزدگی در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبال
تصویر اختبال
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفان
تصویر احتفان
از ریشه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
آراستگی، گردهمایی، بزمیدن (بزم کردن)، گزافکویی آراسته شدن زینت گرفتن، گرد آمدن مردم انجمن شدن گرد آمدن گروهی در مجلس، بزم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختجات
تصویر اختجات
جمع اختج. اختجها و حرکات و انقباضات ناگهانی اعضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداع
تصویر اختداع
فریفتن ترفند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختدام
تصویر اختدام
چاکر گرفتن، پرشک خواستن (پرشک خدمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراز
تصویر اختراز
به هم وادوختن چشم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراش
تصویر اختراش
هم خراشی: خراشیدن همدیگر را، پیشه گری، به زورخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفار
تصویر اختفار
پیمان شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفاض
تصویر اخفاض
تن آسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاض
تصویر ارتفاض
گران شدن گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفات
تصویر اختفات
جمع اختف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفاف
تصویر احتفاف
گرد گردی (طواف)، خوردن آن چه در دیگ باشد تا ته خوردن کاسه لیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
((اِ تِ))
پنهان شدن، پنهان گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
نهفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
ناپدیدگی، نهفتن، پنهان شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
اخفا، استتار، پنهانی، غیبت، ناپیدایی، نهان سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد