خشم گرفتن. بخشم رفتن. متغیر گردیدن، کینه ور شدن. (زوزنی). سخت کینه گرفتن، احناق زرع، از غلاف برآمدن و منتشر شدن خازهای خوشۀ زراعت، باریک کوهان و میان شدن. (تاج المصادر بیهقی). باریک شدن کوهان شتر، احناق حمار، باریک شدن و لاغر و نزار شدن خر اولاغ از بسیاری گشنی: احنق الحمار، احناق صلب، چسبیدن پشت بشکم و همچنین است: احناق سنام
خشم گرفتن. بخشم رفتن. متغیر گردیدن، کینه ور شدن. (زوزنی). سخت کینه گرفتن، احناق زرع، از غلاف برآمدن و منتشر شدن خازهای خوشۀ زراعت، باریک کوهان و میان شدن. (تاج المصادر بیهقی). باریک شدن کوهان شتر، احناق حمار، باریک شدن و لاغر و نزار شدن خر اولاغ از بسیاری گشنی: احنق الحمار، اِحناق صُلب، چسبیدن پشت بشکم و همچنین است: اِحناق سنام
گداخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اصهیرار چیزی، گداختن آنرا. (از اقرب الموارد) ، اصول دین را بر علم کلام نیز اطلاق کنند و آنرا علم فقه اکبر نیز خوانند. رجوع به کلام و فقه شود
گداخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اصهیرار چیزی، گداختن آنرا. (از اقرب الموارد) ، اصول دین را بر علم کلام نیز اطلاق کنند و آنرا علم فقه اکبر نیز خوانند. رجوع به کلام و فقه شود
ازمخرار صوت، نیک سخت شدن آواز. (منتهی الارب) ، شهری است در آسیای صغیر (اناطولی) واقع در رأس شرقی خلیجی در بحر متوسط که بهمین نام خوانده شود. ازمیر در دامنۀ کوه باگس بمسافت 430 هزارگزی جنوب غربی قسطنطنیه واقع است و آن لنگرگاهی است که تجارت آن رونق دارد و از ازمنۀ قدیمه از لحاظ تجارت و صناعت و علوم فلسفیه مشهورو به ((ازمیرالمحبوبه)) و ((درهالشرق)) و ((اکلیل یونیه)) و ((عین الاناطول)) و ((دن ّالذهب)) و ((الامیره)) و ((رائحهالجنه)) ملقب بوده است و مقر تجارت آسیای صغیر و بین النهرین و ارمینیه و فارس بوده است و بدانجا مسلمین و غیر آنان را مکاتب و مدارسی است و نیز جوامع و کلیساها و دیرها و جراید بترکی و فرانسوی و یونانی و ارمنی و غیرها دارد. و در نام مؤسس آن اختلاف است بعض مورخین گفته اند که امیره افسیسنه سمیرنا آنرا بنیاد نهاد و برخی گویند که بانی آن طنطال ملک لیدی بوده و گروهی گویند بناکننده آن ایونیین باشندو سپس در ملک پادشاه پرگاموس و آنگاه بتصرف رومیان درآمد و در قرون وسطی ازمیر بدست اشراف رودس افتاد وسپس ترکان آنرا محاصره کردند و تکش سلجوقی به سال 477 هجری قمری از قیاصره بستد و بعد قوای بحری قسطنطنیه آنرا محاصره کرد و مجدداً تحت سلطه یونیین درآمد و عثمانیان به سال 733 در ایام سلطان اورخان آنرا تصرف کردند و مسیحیان پس از 12 سال باز پس گرفتند و سپس تیمورلنگ بسال 805 آنرا بگشاد و ترک گفت و سلطان مرادخان ثانی به سال 828 آن شهر را تسخیر کرد و تاکنون در تصرف ترکان باقی است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. سمرنا. (عیون الانباء ج 1 ص 78 س 8). اسمرینا. یزمیر. (ابن بطوطه). رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 165 و ایران باستان ص 1264 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 113 و یسنا ص 93 و رجوع به ازمیرنا شود
ازمخرار صوت، نیک سخت شدن آواز. (منتهی الارب) ، شهری است در آسیای صغیر (اناطولی) واقع در رأس شرقی خلیجی در بحر متوسط که بهمین نام خوانده شود. ازمیر در دامنۀ کوه باگُس بمسافت 430 هزارگزی جنوب غربی قسطنطنیه واقع است و آن لنگرگاهی است که تجارت آن رونق دارد و از ازمنۀ قدیمه از لحاظ تجارت و صناعت و علوم فلسفیه مشهورو به ((ازمیرالمحبوبه)) و ((درهالشرق)) و ((اکلیل یونیه)) و ((عین الاناطول)) و ((دَن ّالذهب)) و ((الامیره)) و ((رائحهالجنه)) ملقب بوده است و مقر تجارت آسیای صغیر و بین النهرین و ارمینیه و فارس بوده است و بدانجا مسلمین و غیر آنان را مکاتب و مدارسی است و نیز جوامع و کلیساها و دیرها و جراید بترکی و فرانسوی و یونانی و ارمنی و غیرها دارد. و در نام مؤسس آن اختلاف است بعض مورخین گفته اند که امیره افسیسنه سمیرنا آنرا بنیاد نهاد و برخی گویند که بانی آن طنطال ملک لیدی بوده و گروهی گویند بناکننده آن ایونیین باشندو سپس در ملک پادشاه پرگاموس و آنگاه بتصرف رومیان درآمد و در قرون وسطی ازمیر بدست اشراف رودس افتاد وسپس ترکان آنرا محاصره کردند و تکش سلجوقی به سال 477 هجری قمری از قیاصره بستد و بعد قوای بحری قسطنطنیه آنرا محاصره کرد و مجدداً تحت سلطه یونیین درآمد و عثمانیان به سال 733 در ایام سلطان اورخان آنرا تصرف کردند و مسیحیان پس از 12 سال باز پس گرفتند و سپس تیمورلنگ بسال 805 آنرا بگشاد و ترک گفت و سلطان مرادخان ثانی به سال 828 آن شهر را تسخیر کرد و تاکنون در تصرف ترکان باقی است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. سمرنا. (عیون الانباء ج 1 ص 78 س 8). اسمرینا. یزمیر. (ابن بطوطه). رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 165 و ایران باستان ص 1264 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 113 و یسنا ص 93 و رجوع به ازمیرنا شود
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب) ، پرخشم شدن، زمین گیر شدن. بر زمین چسبیدن. به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است)
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب) ، پرخشم شدن، زمین گیر شدن. بر زمین چسبیدن. به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است)
خشک شدن گرفتن گیاه. و صاحب صراح در معنی این کلمه بغلط رفته است. (منتهی الارب). رو به خشکی نهادن گیاه یا سرخ شدن یا سپید شدن اوایل گیاه است. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). خشک شدن گرفتن گیاه. (ناظم الاطباء)
خشک شدن گرفتن گیاه. و صاحب صراح در معنی این کلمه بغلط رفته است. (منتهی الارب). رو به خشکی نهادن گیاه یا سرخ شدن یا سپید شدن اوایل گیاه است. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). خشک شدن گرفتن گیاه. (ناظم الاطباء)
لغتی (لهجه ای) است در اطمحرار. (از متن اللغه). رجوع به اطمحرار شود، اطهاف سقاء،فروهشته شدن مشک و نرم گردیدن آن. (منتهی الارب). فروهشته شدن مشک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). استرخاء مشک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اطهاف طهفه، از مال خویش قطعه ای به کسی دادن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). دادن کسی را پاره ای از مال خویش. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) ، اطهاف در سخن خویش، سبک کردن آن را. (از متن اللغه). سبک کردن و بسرعت گفتن آن را. (از اقرب الموارد). سهل و آسان کردن سخن را و واضح و پیدا گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به لغت یمن، طهف راکاشتن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغتی (لهجه ای) است در اطمحرار. (از متن اللغه). رجوع به اطمحرار شود، اطهاف سِقاء،فروهشته شدن مشک و نرم گردیدن آن. (منتهی الارب). فروهشته شدن مشک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). استرخاء مشک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اطهاف طهفه، از مال خویش قطعه ای به کسی دادن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). دادن کسی را پاره ای از مال خویش. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) ، اطهاف در سخن خویش، سبک کردن آن را. (از متن اللغه). سبک کردن و بسرعت گفتن آن را. (از اقرب الموارد). سهل و آسان کردن سخن را و واضح و پیدا گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به لغت یمن، طهف راکاشتن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)