اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، اینک، بالفعل، الحال، فعلاً، عجالتاً، حالا، فی الحال، کنون، ایمه، همینک، ایدون، ایدر، الآن، نونبرای مثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲)، تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ - ۷۴۰)
اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، هَمیدون، اینَک، بِالفِعل، اَلحال، فِعلاً، عِجالَتاً، حالا، فِی الحال، کُنون، اِیمِه، هَمینَک، ایدون، ایدَر، اَلآن، نونبرای مِثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲)، تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ - ۷۴۰)
اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات) : آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی. فرخی. خواجۀ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی). هر چار چار حد بنای پیمبری هر چار چار عنصر ارواح اولیا. خاقانی. حق تعالی از غم وخشم خصام کی گذارد اولیا را در غرام. مولوی. اولیا اطفال حقند ای پسر در حضور و غیبت ایشان باخبر. مولوی. - اولیای امور، کسانیکه مصدر کارها هستند. - اولیای دولت، وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج). - اولیا شدن، مرشدشدن. (ناظم الاطباء)
اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات) : آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی. فرخی. خواجۀ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی). هر چار چار حد بنای پیمبری هر چار چار عنصر ارواح اولیا. خاقانی. حق تعالی از غم وخشم خصام کی گذارد اولیا را در غرام. مولوی. اولیا اطفال حقند ای پسر در حضور و غیبت ایشان باخبر. مولوی. - اولیای امور، کسانیکه مصدر کارها هستند. - اولیای دولت، وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج). - اولیا شدن، مرشدشدن. (ناظم الاطباء)
نام بیت المقدس است، (برهان) (آنندراج) (غیاث)، اورشلیم و آن از شهرهای فلسطین است، (مفاتیح)، الیا، الیاء، ایلیاء: به دژهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس بنام بدان گه که ضحاک بد پادشا همی خواند آن خانه را ایلیا، اسدی، و از آن پس ایلیا را دارالملک ساخت و دژهوخت سرای و ایوان او بوده است و ایلیا بیت المقدس است چنانکه فردوسی گوید: بتازی ورا خانه پاک دان برآورده ایوان ضحاک خوان، بعضی از پارسیان او را اورشلیم خوانند و خانه پاک که بیت المقدس خوانند، (مجمل التواریخ و القصص ص 41)، هر چه از بیت المقدس آبادبود خراب بکرد و نام ایلیا بر آن نهاد، (مجمل التواریخ و القصص ص 133)، اشاره، کنایه، رمز: صد چو ماهست آن عجب درّیتیم که بیک ایماء او شد مه دونیم، مولوی، ، در تصوف، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایما شود
نام بیت المقدس است، (برهان) (آنندراج) (غیاث)، اورشلیم و آن از شهرهای فلسطین است، (مفاتیح)، الیا، الیاء، ایلیاء: به دژهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس بنام بدان گه که ضحاک بد پادشا همی خواند آن خانه را ایلیا، اسدی، و از آن پس ایلیا را دارالملک ساخت و دژهوخت سرای و ایوان او بوده است و ایلیا بیت المقدس است چنانکه فردوسی گوید: بتازی ورا خانه پاک دان برآورده ایوان ضحاک خوان، بعضی از پارسیان او را اورشلیم خوانند و خانه پاک که بیت المقدس خوانند، (مجمل التواریخ و القصص ص 41)، هر چه از بیت المقدس آبادبود خراب بکرد و نام ایلیا بر آن نهاد، (مجمل التواریخ و القصص ص 133)، اشاره، کنایه، رمز: صد چو ماهست آن عجب دُرّیتیم که بیک ایماء او شد مه دونیم، مولوی، ، در تصوف، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایما شود
لغت سریانی باشد، نام امیرالمؤمنین علیه السلام است، (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، نام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است در تورات، (صحاح الفرس) : در این معنی که گفتم بیگناهم به پیغمبر بحق ایلیا هم، (یادداشت بخط مؤلف بدون ذکر نام شاعر)، و آن حضرت را نام تنها نه علی است در توراه ایلیا و در سماوات مرتضی (ع) است پس روا باشد که آن اختیار برای طلب آن شرف کرده باشند، (کتاب النقض ص 582) نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل است، بسیار گردانیدن، (آنندراج) (المصادر زوزنی)، آمره اﷲ، بسیار گردانید خدای نسل و مواشی او را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، فرمان، (منتهی الارب) بعضی گویند نام اصلی خضر علیه السلام است، (برهان) (غیاث) (آنندراج)، ایلیابن ملکان نام حضرت خضر علیه السلام است، (صحاح الفرس)
لغت سریانی باشد، نام امیرالمؤمنین علیه السلام است، (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، نام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است در تورات، (صحاح الفرس) : در این معنی که گفتم بیگناهم به پیغمبر بحق ایلیا هم، (یادداشت بخط مؤلف بدون ذکر نام شاعر)، و آن حضرت را نام تنها نه علی است در توراه ایلیا و در سماوات مرتضی (ع) است پس روا باشد که آن اختیار برای طلب آن شرف کرده باشند، (کتاب النقض ص 582) نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل است، بسیار گردانیدن، (آنندراج) (المصادر زوزنی)، آمره اﷲ، بسیار گردانید خدای نسل و مواشی او را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، فرمان، (منتهی الارب) بعضی گویند نام اصلی خضر علیه السلام است، (برهان) (غیاث) (آنندراج)، ایلیابن ملکان نام حضرت خضر علیه السلام است، (صحاح الفرس)
اکنون، حالی، در این وقت، فعلاً، عجالهً: کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد، (جهانگشای جوینی)، نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا تا کی شود قرین حقیقت مجاز من، حافظ، یارب این شمع دل افروز ز کاشانۀ کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانۀ کیست حالیا خانه برانداز دل و دین منست تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست ؟ حافظ، عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز، حافظ، صوفی صومعۀ عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم، حافظ، آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی، حافظ، تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم، حافظ، حالیامصلحت وقت در آن می بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم، حافظ، حالیا مزار و مرقد مطهر ایشان آنجا است، (انیس الطالبین بخاری نسخۀ مؤلف ص 23)، و اشارت به موضعی کردند که مرقد مطهر ایشان حالیا آنجا است، (انیس الطالبین بخاری ص 226)، از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است، کمال خجندی، خرج کن اینکه حالیا دارم آنچه یابم دگر برت آرم، مکتبی
اکنون، حالی، در این وقت، فعلاً، عجالهً: کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد، (جهانگشای جوینی)، نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا تا کی شود قرین حقیقت مجاز من، حافظ، یارب این شمع دل افروز ز کاشانۀ کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانۀ کیست حالیا خانه برانداز دل و دین منست تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست ؟ حافظ، عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز، حافظ، صوفی صومعۀ عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم، حافظ، آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی، حافظ، تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم، حافظ، حالیامصلحت وقت در آن می بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم، حافظ، حالیا مزار و مرقد مطهر ایشان آنجا است، (انیس الطالبین بخاری نسخۀ مؤلف ص 23)، و اشارت به موضعی کردند که مرقد مطهر ایشان حالیا آنجا است، (انیس الطالبین بخاری ص 226)، از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است، کمال خجندی، خرج کن اینکه حالیا دارم آنچه یابم دگر برت آرم، مکتبی
وادیئی است از بلاد کنانه از آن بنی نفاثه. (مراصد) ، سیاه. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، مرد سیاه دندان. (مهذب الاسماء) ، اسب سیاه. (مهذب الاسماء) ، سپید. (از لغات اضداد است) ، کمیت احم ّ، آن که رنگ حمّه دارد. (منتهی الارب). ج، حم ّ
وادیئی است از بلاد کنانه از آن ِ بنی نفاثه. (مراصد) ، سیاه. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، مرد سیاه دندان. (مهذب الاسماء) ، اسب سیاه. (مهذب الاسماء) ، سپید. (از لغات اضداد است) ، کُمَیت اَحم ّ، آن که رنگ حُمَّه دارد. (منتهی الارب). ج، حُم ّ