- احف
- جمع حلف و حلیف
معنی احف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ته کاسه خور، باران لور آسا باران تند رگبار
جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
سم خراغشیده، بی دندان
شکمباریک
سزاوارتر به سزاتر سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر
فرو افتاده تر
نافرخنده، کل
کج پای
جمع حرف، وات ها گپ ها
پیمان بستن، یکی، یگانه ای که تصور دومی وغیر برای او نیست
جمع جلف. مردمان فرومایه و سفله سبک ساران سبک مایگان، ستمکاران، چیزهای میان تهی
محبوبتر، بدوستی گرفته تر
سبک تر جمع خلف جانشینان بازماندگان بازپسینان پس روان از پس چیزی آیندگان. یا اخف واسف. ماندگان و رفتگان
ریشه بن
اندوه سخت، بسیاری حزن
سزاوارتر
یکتا، یگانه
بهر جزاندن، نابدوری دور گشتن از نابی، غیژیدن کودک، غیژیدن تیر (غیژیدن لغزیدن و خزیدن کودکان) دور شدن از اصل، فرو افتادن تیر از نشانه، دوری، هر تغییری که در اصول افاعیل عروضی داده شود
اندک، هنگام
جمع اکاف، خوی گیری ها گلیم زفت (زفت ضخیم کلفت) که زیر پالان بر پشت خر نهند، جمع کف، پنجه ها جمع کف پنجه ها کفها
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
جمع تحفه، نوبرها، ره آوردها بلک ها اسم) جمع تحفه ارمغانها هدیه ها
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
جمع صحاف و صحیفه
برنده تر، تندتر، تیزتر
محبوب تر، دوست داشتنی تر
خفیف تر، سبک تر، کم وزن تر
کبر، درختچه ای خاردار، با برگ های پهن و گل های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می شود
بینی، عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود
الفت، خو گرفتن، انس گرفتن، دوستی، همدمی
یک، یکی، از نام های خداوند، یگانه، یکتا
هزار، ۱۰۰۰، در دورۀ نادرشاه، پنج هزار تومان