جدول جو
جدول جو

معنی احصره - جستجوی لغت در جدول جو

احصره(اَ صِ رَ)
جمع واژۀ حصیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ صِ رَ)
جمع واژۀ مصیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). روده ها. (از آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ نَ)
پیکانها، عیب کردن کسی را: احضن الرجل و به، عیب کرد مرد را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ خوا / خا)
رجوع به احاره شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
احاره. صاحب بچه گردیدن: احارت الناقه. (منتهی الارب) ، احاطه، درک کردن چیزی است بطور کامل و تمام، ظاهراً و باطناً. (تعریفات).
- احاطه کردن، فراگرفتن. گرد چیزی برآمدن. احتفاف. احداق. عصب. اکتناف:
احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را
گرفت خیل پری در میان سلیمان را.
صائب.
- احاطه نمودن، (نزد متأخرین) احاطه کردن:
چو داغ لاله بهر جانبی که مینگرم
مرااحاطه نموده ست آتشین روئی.
صائب.
، دانستن همه را. (صراح). بدانستن. (تاج المصادر) (زوزنی) (وطواط). دانستن همه چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ رَ)
جمع واژۀ حمار. خران
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ رَ)
جمع واژۀ حوار و حوار، بمعنی بچۀ ناقه همینکه بزاید یا آنکه از شیر بازشده باشد
لغت نامه دهخدا
(مِ صَ رَ)
حصار. نوعی از پالان شتر، پالان خرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ رَ)
هر آنچه پینو و قروت را بر وی نهاده در آفتاب خشک کنند. (منتهی الارب). هر چیزی که کشک و پینو را درروی آن گذاشته در آفتاب خشک کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِرْ رَ)
جمع واژۀ صرار. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جمع واژۀ صرار. (ناظم الاطباء). رجوع به صرار و صرار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمره
تصویر احمره
جمع حمار، خران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امصره
تصویر امصره
جمع مصیر، روده ها
فرهنگ لغت هوشیار