جدول جو
جدول جو

معنی احصا - جستجوی لغت در جدول جو

احصا
شمارش کردن، شمردن، آمار گرفتن، سرشماری
تصویری از احصا
تصویر احصا
فرهنگ فارسی عمید
احصا
شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
احصا
آمار، آمارگیری، تعدید، حساب، سرشماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احیا
تصویر احیا
(پسرانه)
زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احصان
تصویر احصان
ازدواج کردن، در فقه حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احصار
تصویر احصار
محروم شدن و بازماندن از انجام عمل حج، به دلیل دشمن، بیماری، حبس و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
(عِ رَ)
استوار کردن. (زوزنی) : احصاف امر، استوار و مستحکم کردن کار. احصاف حبل، استوار بستن رسن. (منتهی الارب). نیک تافتن رسن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ وَ)
احصاد حبل، سخت تافتن رسن را. (منتهی الارب). سخت بتافتن و ببافتن رسن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(لَ)
احصار مرض، بازداشتن مرض کسی را از سفر و مانند آن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ نُ / نِ / نَ)
بهرۀ کسی را دادن. (منتهی الارب). بخش کسی را دادن. حصۀ کسی فرادادن. (تاج المصادر). نصیب کسی دادن.
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ پَ)
احصال نخل، غوره کردن خرمابن. (منتهی الارب). باغوره شدن خرما. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حصن، احضاب نار، افروختن آتش یا هیزم افکندن در آن تا زبانه زند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَصْ صا)
بنده و خر
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ سَ)
استوار گردانیدن. (منتهی الارب). محکم، مستحکم، تحکیم کردن. حصار کردن، آوازهای خوش
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سنگریزه انداختن: احصب الفرس، سنگریزه انداخت اسب بسم در رفتن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(لَ گُ)
شمردن. تعدید. شماره کردن. بشمردن.
لغت نامه دهخدا
جمع حشا، اندرونه جمع حشا آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده اندرونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیا
تصویر احیا
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احنا
تصویر احنا
جمع حنو، کنارها و سوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احبا
تصویر احبا
جمع حبیب حبیبان دوستان: (درد احبا نمی برم به اطبا) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصا
تصویر اخصا
بیرون کشیدن خصیه و تخم آدمی خصی کردن اخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصحا
تصویر اصحا
جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصا
تصویر اعصا
نافرمانی برندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلا
تصویر احلا
شیرین گری، شیرین یابی، ساییدن سرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احما
تصویر احما
خویشاوندان، اقربا، کسان
فرهنگ لغت هوشیار
شمردن شماره کردن، بر شماری، به یاد سپردن، دریافتن شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاد
تصویر احصاد
درو گاهان درو هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصار
تصویر احصار
شمردن، واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاص
تصویر احصاص
بیکار کردن بیکاراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاف
تصویر احصاف
نیک بافی، زودگذری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصان
تصویر احصان
نگاهدا شتن، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصا
تصویر اقصا
دور کردن دور فرستادن، راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاء
تصویر احصاء
((اِ))
شمردن، ضبط کردن، آمار گرفتن، سرشماری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احصان
تصویر احصان
((اِ))
استوار و محکم کردن، نگه داشتن نفس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیا
تصویر احیا
کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره