جدول جو
جدول جو

معنی احص - جستجوی لغت در جدول جو

احص
(اَ حَص ص)
روز که در آن آفتاب روشن و هوا صافی باشد. یوم صحو، از حج بازماندن، احصار بول کسی را، تنگ گرفتن بول او را. (منتهی الارب) ، احصار عدو کسی را، محاصره کردن. تنگ گرفتن دشمن او را، احصار ناقه، تنگ شدن سوراخ پستان او. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، قبض آوردن شکم. (منتهی الارب). شکم بگرفتن. (تاج المصادر) ، در تعریفات جرجانی بدو معنی آمده: 1- محروم و واماندن از اجرای عمل حج خواه بواسطۀ دشمن یا حبس یا مرض. 2- عاجز بودن محرم است از طواف و وقوف در عرفات. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصار در لغت منع از هر چیزی است. و محصر بفتح صاد که ممنوع از هر چیزی است از همین ماده است، چنانکه در کشاف ذکر کرده. و احصار در شرع منع ترس با بیماری است از ساعت وصول کسی که در حج احرام بسته تا دقیقه ای که حج و عمرۀ خودرا به اتمام رساند و محصر در شرع کسی را نامند که از حج یا عمره به واسطه ترس یا بیماری بعد از احرام بستن ممنوع شده باشد. کذا فی جامع الرموز و الدرر
لغت نامه دهخدا
احص
(اَ حَص ص)
احص وشبیث دو محل است در نجد از منازل ربیعه که بعد به پسران وائل بکر و تغلب تعلق یافت، معزول کردن کسی را از کار. (منتهی الارب). عزل کردن کسی را از کاری
لغت نامه دهخدا
احص
نافرخنده، کل
تصویری از احص
تصویر احص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احد
تصویر احد
(پسرانه)
یگانه، یکتا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فحص
تصویر فحص
کاویدن، جستجو کردن، کاوش، جستجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احد
تصویر احد
برنده تر، تندتر، تیزتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احب
تصویر احب
محبوب تر، دوست داشتنی تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احصا
تصویر احصا
شمارش کردن، شمردن، آمار گرفتن، سرشماری
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
خر مادۀ وحشی نازاینده. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده خر وحشی نازاینده. (ناظم الاطباء) ، آواز کردن زاغ. (شمس اللغات) ، زن لاغر شده از غایت پیری. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نعت فاعلی از لحص به معنی درآویختن در کار. (از منتتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نعت فاعلی از کحوص. زنندۀ بپای خود، نشان محو شونده. ج، کواحص: اطلال ٌ کواحص، آثار خانه محو و ناپدید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
بازکاونده. تفتیش کننده، پرکننده، شتابنده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
حبل احصد، رسن محکم تافته. (منتهی الارب) ، دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر). دویدن اسب و آهو و غیره
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
حصین تر
لغت نامه دهخدا
(اَصا)
فعل ماضی مفرد از مصدر احصاء: ثم بعثناهم لنعلم ای ّ الحزبین احصی لما لبثواامداً. (قرآن 12/18) ، پس برانگیختیم آنها را تا بدانیم کدام دو فرقه نگاه داشته مر آنچه ماندند از مدّت. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به احصاء شود، نواحی زمین
لغت نامه دهخدا
ویژه تر گزیده تر خاص تر مخصوص تر ویژه تر گزیده تر. خالص کردن ویژه کردن ویژه داشتن بی آمیغ گردانیدن، دوستی خالص داشتن خلوص نیت داشتن عقیده پاک داشتن ارادت صادق داشتن، آن است که سالک در عمل خود شاهدی جز خدا نطلبد. فضیل بن عیاض گفته: (ترک عملی بخاطر مردم (ریا) و بجاآوردن بخاطرآنان (شرک) است و (اخص) خص یافتن ازین دو است. توضیح فرق اخص و صدق. صدق اصل است و خص فرع و تابع آن، اخص پس از دخول در عمل شروع میشود. یا طبق اخص. پاکی نیت و ارادت صادقانه: (هر چه داشت در طبق اخص نهاد و به وی تقدیم کرد) یعنی با کمال خلوص نیت و دلبستگی صادقانه هر چه داشت در اختیار او گذاشت. یا اخص عمل. پاکدلی در کار. یا کلمه اخص. اله االله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحص
تصویر دحص
کاویدن، خاک انگیختن خاک بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحص
تصویر امحص
پوزش نیوش پوزش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الص
تصویر الص
باریکشانه چسبیده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغص
تصویر اغص
پرتر، مملوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصح
تصویر اصح
درست تر، تندرست تر، صحیح تر، سالمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احب
تصویر احب
محبوبتر، بدوستی گرفته تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احد
تصویر احد
پیمان بستن، یکی، یگانه ای که تصور دومی وغیر برای او نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمص
تصویر احمص
گوسپند دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احط
تصویر احط
فرو افتاده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر به سزاتر سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احک
تصویر احک
سم خراغشیده، بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
فرهنگ لغت هوشیار
شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احف
تصویر احف
جمع حلف و حلیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احد
تصویر احد
یکتا، یگانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحص
تصویر نحص
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
آمار، آمارگیری، تعدید، حساب، سرشماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد