جدول جو
جدول جو

معنی احراق - جستجوی لغت در جدول جو

احراق
سوزاندن، آتش زدن
تصویری از احراق
تصویر احراق
فرهنگ فارسی عمید
احراق
آتش زدن سوزاندن، آزار رسانی، لاشه سوزی، سوز آوری سوزانیدن بر پا کردن حریق، اذیت رساندن، سوز آوری. یا احراق کواکب. احراق کواکب یا احراق شه. سوختن جسد میت
فرهنگ لغت هوشیار
احراق
((اِ))
سوزانیدن، آتش زدن
تصویری از احراق
تصویر احراق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشراق
تصویر اشراق
(پسرانه)
تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت دراسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احراز
تصویر احراز
رسیدن به چیزی، به دست آوردن، فراهم آوردن، محرز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احداق
تصویر احداق
حدقه ها، سیاهی های چشم، مردمک های چشم، کاسۀ چشم ها، جمع واژۀ حدقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشراق
تصویر اشراق
روشن شدن، درخشیدن، تابان گشتن، برآمدن آفتاب، روشن و تابان شدن آفتاب، کنایه از الهام گرفتن، در فلسفه وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهاب الدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران استفاده کرده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احرار
تصویر احرار
گرماها، گرمی ها، جمع واژۀ حرّ، حرّ ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغراق
تصویر اغراق
زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی، در ادبیات در فن بدیع مبالغه و افراط و زیاده روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی، گزاف گویی، برای مثال هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمه ای ست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل - ۴۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتراق
تصویر اتراق
توقف موقت مسافر در جایی میان راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوراق
تصویر اوراق
ورق، خراب و فرسوده، پاره شده، آنچه قطعه هایش از هم جدا شده باشد مثلاً ماشین اوراق، پریشان احوال، ناراحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشراق
تصویر اشراق
روشن شدن ودرخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراق
تصویر ایراق
آرایش برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراق
تصویر اوراق
جمع ورق، برگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراق
تصویر امراق
از نشانه گذراندن، آشکار شدن زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغراق
تصویر اغراق
غرق کردن، غرق گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بارافکنی دام گستردن، خاموش ماندن، سر به پایین افکندن، چشم فروبستن ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخراق
تصویر اخراق
سر گشتگی از ترس، هاژی، به کویر رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احراس
تصویر احراس
حارس، مقیم بودن بجایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراق
تصویر ابراق
درخش زدگی (درخش برق)، بیم دادن، خود آرایی: زن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احماق
تصویر احماق
دیوانه یافتن، فرزند گول یافتن، گول خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احقاق
تصویر احقاق
حق گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احناق
تصویر احناق
سخت کینگی لاغر گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگ حج کردن، بحرمت شدن، در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن، حرم وحریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احراز
تصویر احراز
فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراق
تصویر ادراق
جمع درقه، سپرهای چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احرار
تصویر احرار
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احراب
تصویر احراب
تاراجاندن، جنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حدقه، مردمکها سیاهی های چشم، جمع حدقه. سیاهی های چشم مردمکهای چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراق
تصویر احتراق
آتش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احباق
تصویر احباق
گردن نهادن نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احقاق
تصویر احقاق
دادرسی، دادگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احتراق
تصویر احتراق
آتش سوزی، آتش گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره