جدول جو
جدول جو

معنی احج - جستجوی لغت در جدول جو

احج(اَ حَج ج)
رأس احج، سری سخت.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احجام
تصویر احجام
بازایستادن از کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجار کریمه
تصویر احجار کریمه
سنگ های قیمتی مانند الماس یا زمرد و فیروزه، احجار ثمینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجار
تصویر احجار
حجر
احجار کریمه (ثمینه): سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و فیروزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجار آذرین
تصویر احجار آذرین
سنگی که از سرد شدن و انجماد مواد مذاب درون زمین تشکیل می شود، سنگ آذرین، سنگ آتشفشانی، آذرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجام
تصویر احجام
حجم ها، جسمهای فضایی، اندازه ها، جمع واژۀ حجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجار ثمینه
تصویر احجار ثمینه
سنگ های قیمتی مانند الماس یا زمرد و فیروزه، احجار کریمه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رُلْ مِ)
قبا، که در خارج مدینۀ منوره است
لغت نامه دهخدا
(طَ عَ شِ)
به حجاز رفتن. به حجاز آمدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حجل و حجل
لغت نامه دهخدا
(طَرْرا دَ / دِ کَ / کِ)
احجال بعیر، برداشتن بند ازدست چپ شتر و بر دست راست وی نهادن. (منتهی الارب) ، کوزپشت. کوژ. (تاج المصادر). قوزپشت. کوز، کج بینی. خفته بینی، چیز کج شده، مرغول و فروهشته موی: شعر احجن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ کَ / کِ)
بازایستادن از بیم و خوف. واایستادن. (تاج المصادر). پسپا شدن از بیم. (منتهی الارب). واپس شدن از کاری. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ اَ)
احجان ثمام، برگ آوردن گیاه یز
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ نی ی)
بطنی از قبیلۀ ازد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اُ جُوْ وَ)
احجیه. چیستان. لغز. اغلوطه. و رجوع به احجیه شود. ج، احاجی
لغت نامه دهخدا
(اَ رُسْ سو)
زغال سنگ. مواد مستحجره ای است که در فرغانه تنورها را بدان گرم میکردند. (الجماهر بیرونی ص 199) ، استخوان های ابرو، کرانه های قرص آفتاب
لغت نامه دهخدا
(اَ حِجْ جَ)
جمع واژۀ حجاج و حجاج. جانب ها.
رجوع به احجه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ جُرر)
سنگ، یکم.
- احدی، یک تن. هیچکس. کسی: عاجز نمیکند او را هیچ دشواری و مفر و گریزگاهی نیست هیچ احدی را از قضای او. (تاریخ بیهقی).
، کس. دیّار: ما فی الدّار احد، نیست در خانه کسی. (منتهی الارب) ، روز یکشنبه. ج، آحاد، احدان و یا احد جمع ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
جمع واژۀ حجر. سنگها
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جایگاهی است از نواحی مکه:
ارقت لب-رق لاح فی بطن لاحج
و ارّقنی ذکرالملیحهو الذکر
و نامت و لم ارقد لهمی و شقوتی
و لیست بما القاه فی حبها تدری.
معجم البلدان
لغت نامه دهخدا
تصویری از احجار آلی
تصویر احجار آلی
سنگ های نهاد یک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجارآذین
تصویر احجارآذین
سنگ های آذرین سنگهای آتشفشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاحج
تصویر شاحج
کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجام
تصویر احجام
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار متورق
تصویر احجار متورق
پلمه سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجن
تصویر احجن
کور پشت، کجبینی، کج شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار متبلور مطبق
تصویر احجار متبلور مطبق
بلور لایه مهالایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار کریمه
تصویر احجار کریمه
سنگ های بهادار، گوهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار ساقطه
تصویر احجار ساقطه
شخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار رسوبی
تصویر احجار رسوبی
سنگهای ته نشستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار ثمینه
تصویر احجار ثمینه
سنگ های بهادار، گوهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجاج
تصویر احجاج
به حج فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگ ها
فرهنگ فارسی معین