جدول جو
جدول جو

معنی احتجاز - جستجوی لغت در جدول جو

احتجاز(صَ نِ)
به حجاز درآمدن. (منتهی الارب). به حجاز رفتن. (تاج المصادر) ، پیروی کردن، بجا آوردن حکم: احتذی مثاله، بر نهاد وی کار کرد، بکسی پی بردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احتراز
تصویر احتراز
دوری کردن از کسی یا چیزی، پرهیز کردن، ملاحظه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
دلیل آوردن، کنایه از جر و بحث، جدال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتجاب
تصویر احتجاب
در حجاب رفتن، پوشیدگی، پوشش، حجاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتیاز
تصویر احتیاز
گرد آوردن، در اختیار گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
بریدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
احتلاز حق، گرفتن آن. (منتهی الارب) ، جنگیدن دو خروس با یکدیگر: احتمش الدیکان. (منتهی الارب) ، برافروختن از خشم. خشم گرفتن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صُو مَ عَ / عِ)
آماده شدن.
لغت نامه دهخدا
(صُ طَ لَ)
پرهیز کردن. پرهیزیدن. خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. (زوزنی). تحرّز. اجتناب. تحفظ. دوری جستن. خویشتن رابگوشه داشتن. خویشتن داری. گریز. پرهیز:
بحجت نگه کن که در دین و دنیا
چگونه است از این ناکسان احترازش.
ناصرخسرو.
کنی ار احتراز وقتش نیست
ور کنی اضطراب جایش هست.
مسعودسعد.
از رنجانیدن جانوران احتراز نمودم. (کلیله و دمنه). و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. (کلیله و دمنه). و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که بی احتراز در باید رفت. (کلیله و دمنه). و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. (کلیله و دمنه).
هین مکن زین پس فرا گیر احتراز
که ز بخشایش در توبه ست باز.
مولوی.
حکما... گفته اند... بلا گرچه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان).
و ممال آن احتریز است:
ز دشمن بهر حال کن احتریز.
سعدی.
و رجوع به احتریز شود.
- احتراز کردن، اجتناب کردن:
حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنید
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنید.
صائب
لغت نامه دهخدا
(پَ)
رجز خواندن. (زوزنی). ارجوزه خواندن. ارجوزه گفتن. رجز گفتن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
کشیدن. بسوی خود کشیدن. فا خویشتن کشیدن. (تاج المصادر). فرا خویشتن کشیدن چیزی را با چوگان و هر چوب سرکج، کسب کردن. (تاج المصادر). ورزیدن
لغت نامه دهخدا
(صَ)
حجامت خواستن، ربودن مال یکدیگر را
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ / حِ بَ)
رهانیدن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(صَ شُ)
در کنار گرفتن. در کنار نهادن.
- احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را.
، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
لغت نامه دهخدا
(صَ شِ / شَ کَ)
حجت آوردن. (تاج المصادر) (زوزنی). دلیل آوردن.
- احتجاج کردن، حجت آوردن. استدلال کردن. اقامۀ دلیل.
- ، احتداد از غضب، تیز شدن از خشم. (تاج المصادر). تیز شدن خشم. (لغت نامۀ مقامات حریری) ، تیز شدن. (زوزنی) : احتداد سکین، تیز شدن کارد، احتداد مرض، شدّت آن (اصطلاح طب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
در پرده شدن. در حجاب شدن. (زوزنی). در پرده رفتن:
ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب
نیست محجوب از خیال آفتاب.
مولوی.
ور ببندی چشم خود را ز احتجاب
کار خود را کی گذارد آفتاب.
مولوی.
چون درآمد آن ضریر ازدر شتاب
عایشه بگریخت بهر احتجاب.
مولوی.
، سوق. راندن
لغت نامه دهخدا
(طَ عَ شِ)
به حجاز رفتن. به حجاز آمدن
لغت نامه دهخدا
(طَ فُ)
گرد آوردن چیزی و محیط شدن بر. جمع کردن. (تاج المصادر) : چون سخن بذکر اکتناز و احتیاز زر و سیم رسیدی فرمودی. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
راه بریدن در نور دیدن بگشتن رفت و برگشت گذشتن از جایی و رفتن بگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاز
تصویر ارتجاز
رجز و شعر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتزاز
تصویر احتزاز
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاب
تصویر احتجاب
در پرده شدن، درحجاب شدن، در پرده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
حجت آوردن، دلیل، استدلال، احتجاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاف
تصویر احتجاف
خودداری
فرهنگ لغت هوشیار
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
پرهیز کردن، پرهیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاب
تصویر احتجاب
((اِ تِ))
در پرده شدن، در حجاب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتجام
تصویر احتجام
((اِ تِ))
حجامت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
((اِ تِ))
پرهیز کردن، دوری نمودن، خویشتن داری، پرهیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
((اِ تِ))
دلیل و برهان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
پرهیز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
ابا، اجتناب، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، تحفظ، حذر، حزم، خویشتنداری، دوری، کناره جویی، گریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتراض
دیکشنری اردو به فارسی