جدول جو
جدول جو

معنی احبنجار - جستجوی لغت در جدول جو

احبنجار(صَ / صِ)
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
احبنجار
خشم انگیختگی
تصویری از احبنجار
تصویر احبنجار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احبار
تصویر احبار
حبرها، عالم ها، دانشمند ها، پیشوایان روحانی و دانشمندان یهود، جمع واژۀ حبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجار
تصویر احجار
حجر
احجار کریمه (ثمینه): سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و فیروزه
فرهنگ فارسی عمید
(صَ شُ)
در کنار گرفتن. در کنار نهادن.
- احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را.
، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حجر. سنگها: در میان منابت اشجار و مساقط احجار پی او بگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام بطنهاست از بنی تمیم
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کتاب الاحجار، کتابی است منسوب به ارسطوطالیس و ابوریحان آن را منحول داند. (الجماهر ص 41)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از نامهای اسپ در عرب و از جمله نام اسب همام بن مرۀ شیبانی
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ)
نشان گذاشتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام ملکی است معروف و سکونت گاه خسرو و شیرین بود. (از آنندراج). نام ولایتی است که خسرو پرویز باشیرین در شهر آن در زمستان و در ییلاق آن در تابستان می نشست و عشرت میکرد. (از شعوری ج 1 ورق 107 الف) ، کامل شدن. (یادداشت مؤلف). کمال و کمول. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ گُ)
ریخته شدن. (زوزنی) : اثعنجار دمع، ریخته شدن اشک، اثغام اناء، پر کردن خنور را، اثغام کسی، بخشم آوردن او را، شاد کردن، اثغام وادی، درمنه رویانیدن آن
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ)
خشم و اعراضی که خوبرویان و محبوبان از روی عشوه و نازکنند. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) :
چو سیر گشتی و بیدار گشتی ای نادان
ترش بود پس هفتاد لاشک الغنجار.
عثمان مختاری (از جهانگیری و رشیدی و انجمن آرا).
صاحب انجمن آرا گوید: الغنجار که فرهنگها نوشته اند لفظاً و معناً غریب است و بنظر میرسد که فرهنگ نویسان اشتباه کرده اند زیرا بیت مذکور از قصیدۀ عثمان مختاری درباره غلام سیاه هندی خود اوست: چنانکه گوید: ’یکی غلامک هندو خریدم از بازار’ پس از آن در ضمن ابیاتی می گوید این غلام بعزم قصاص عملی شنیع که با وی شده بود مقابله بمثل میکند و شاعر متعرض میشود، غلام متغیر شده میگوید:
چو سیر گشتی و بیدار گشتی ای نادان
ترش بود پس هفتاد شرک استغفار.
و معنی بیت واضح است یعنی پس از هفتاد بار شرک طلب مغفرت کردن بیحاصل است - انتهی. آقای همایی در دیوان عثمان مختاری (ص 325، حاشیه) آرند: در بعضی نسخ ظاهراً بتصرف نساخ ’پس هفتاد شرک استغفار’ است. و در همان دیوان (ص 900) ’الغنجار’ را صحیح دانسته، بیتی از انوری بعنوان مؤید نقل کرده اند. رجوع به دیوان مزبور و همچنین معنی ’نام میوه’ در سطرهای پایین و فرهنگ نظام شود.
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ / رِ گُ)
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب) ، پرخشم شدن، زمین گیر شدن. بر زمین چسبیدن. به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است)
لغت نامه دهخدا
(صُ پَ)
کلان شکم گردیدن. (منتهی الارب). آماهیدن شکم.
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ کَ / کِ)
احرنجام ابل، بر هم افتادن شتران در بازگشتن. احرنجام القوم، بر هم افتادن جماعت.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حبر و حبر. دانایان. (غیاث). دانشمندان: پدر او از اخیار عباد و احبار عبّاد و اقطاب زهّاد بود. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بام خانه. همچو اجّار. (منتهی الارب). بام خانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). سطح (بام) و آن لغتی است در اجار. (از اقرب الموارد). ج، اناجیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احبار
تصویر احبار
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احبنطاء
تصویر احبنطاء
زمینگیر شدن، کلان شکمی: بزرگ شدن شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احبار
تصویر احبار
جمع حبر، دانشمندان، علما، پیشوایان روحانی یهود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگ ها
فرهنگ فارسی معین
اجار، انده
فرهنگ گویش مازندرانی