جدول جو
جدول جو

معنی اجوق - جستجوی لغت در جدول جو

اجوق(اَ وَ)
سطبرگردن
لغت نامه دهخدا
اجوق
کج روی
تصویری از اجوق
تصویر اجوق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجاق
تصویر اجاق
وسیله ای برای پختن غذا که ظرف غذا را روی آن می گذارند، کنایه از خاندان، دودمان، کنایه از مرشد، پیر، کنایه از صاحب کشف و کرامات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجود
تصویر اجود
نیکوتر، خوب تر، بخشنده تر، جوانمردتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الجوق
تصویر الجوق
آلاچیق، نوعی از خیمه یا خانۀ چوبی و سایبانی از برگ و ساقۀ درختان که در باغ یا صحرا درست کنند، الاچق، الچوق، ابّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجوف
تصویر اجوف
میان تهی، توخالی، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، کلمه ای سه حرفی که حرف میانی آن از حروف عله (واو، الف، یا) باشد مانند قول، بیع و قال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجور
تصویر اجور
اجرها، مزدها، پاداشها، جمع واژۀ اجر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
به ترکی مشمش است. (فهرست مخزن الادویه). اروک. (تحفۀحکیم مؤمن). زردآلو. و امروز ترکان اریک گویند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اروغ. اولاد. احفاد. خاندان: و گفت خدای بزرگ چنگیزخان و اروق او را برکشید. (جامع التواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
اسبی که سوار آن نیزه را میان هر دو گوش آن دراز کرده باشد. (منتهی الارب). مقابل اجم ّ.
لغت نامه دهخدا
برادر بوقا معاصر سلطان احمد و ارغون ایلخانان ایران. و اروق حاکم بغداد بود. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 43 و 44)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
درازساق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَشْ وَ)
شایقتر. ج، شوق. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پوشیدن طوق. (از متن اللغه). تطوﱡق. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به تطوق شود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ وَ)
گول تر. احمق تر.
- امثال:
اموق من الرخمه.
اموق من نعامه.
رجوع به مجمعالامثال میدانی ص 661 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
مرد یک چشم.
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجوق
تصویر تجوق
گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوق
تصویر اشوق
با شوق وذوق تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپوق
تصویر اپوق
ترکی زیگر زبگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاق
تصویر اجاق
اجاغ، دیگدان، آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوف
تصویر اجوف
تو خالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجود
تصویر اجود
بهتر، نیکوتر، بهترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوج
تصویر اجوج
درخشنده و روشن تابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوث
تصویر اجوث
گنده کلان بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوب
تصویر اجوب
برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوق
تصویر اسوق
مرد خوب ونیکو ساق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوق
تصویر انوق
مرغ مسری لاشخور مسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوق
تصویر انوق
((اَ نُ))
عقاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشوق
تصویر اشوق
((اَ وَ))
شایسته تر، آرزومندتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروق
تصویر اروق
اروغ، اوروغ، اوروق، خانواده، دودمان، خویشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجاق
تصویر اجاق
((اُ))
دیگدان، آتشدان، دودمان، خاندان، صاحب کرامات و کشف، گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است، برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجود
تصویر اجود
((اَ وَ))
بهتر، نیکوتر، بخشنده تر، جوادتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجور
تصویر اجور
((اُ))
جمع اجر، اجرها، اجرت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجوف
تصویر اجوف
((اَ وَ))
میان تهی، درون خالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپوق
تصویر اپوق
زیگر
فرهنگ واژه فارسی سره